شرح حافظ جلسه پنجاهم
💠 شرح حافظ
قسمت پنجاهم
🔻 غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
🔺 که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
✔️ تو: از ضمایر سمبلیک حافظ است که گاه فقط با یک معشوق زنده و زیـبا از نوع انسان، و گاه با خدای عرفانی ــاصل وحدت وجودــ قـابل انطباق است، و گاه مستعار بدیع و گستردهای است که هردو مفهوم را در بر میگیرد.
✔️ ثریا: پروین، شش ستــــاره کوچک نزدیک به هم که آن را به گــــردنبند یـــا خوشه انگور تشـــبیه میکنند.
✔️ عقد ثریا: یا خوشه پروین مجموعه ستاره است که به صورت گردنبند در آمده. شعرا ستاره ثریا را به گلوبند تشبیه میکنند.
✔️ عقد: (به کـسر ع) گردن بند. گلوبندی است که زنان به گلو میبندند.
✔️ فلک: مجموع آسمان، سپـهر
🔹 ای حافظ غزل بینهایت لطیف و خوب گفتی و دُر سفتی. حالا بیا و خوش بخوان یعنی غزل خود را به صوت درآر. تا به نطقت فلک، ثریا را نثار کند. یعنی از کثرت حَظّی که از شعر تو میبرد. در مقابل شیوایی و لطافت غزلت عقد ثریا را به تو جایزه میدهد.
🔸 خواجه راز، خطاب به ساحتی از حضور خود که منجر به گزارش این غزل شد، میگوید: به خوبی از متن این غزل آن حقیقت ظهور کرده و آن را باید به گوش افراد رساند؛ زیرا آنچنان منظم است و از وحدت بهرمند میباشد که عالم افلاک (که از نظر حافظ عالم مجردات است) در مقابل این نظم و وحدت، عقد ثریا را که صورت وحدت متعالی عالم مجردات است، به پای آن میریزد. او در این بیت متذکر میشود که چگونه شاعر در جستجوی الفاظی برای اظهار ما فی الضمیرش میباشد تا آن معانی در قالب الفاظ ظهور کند و وقتی توانست آن را اظهار نماید در رضایت خاطر به خود و در حدیث نفس خطاب به خود میگوید:
🔻 غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
🔺 که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
⬅️ عِقد ثریا، شعرا ستاره ثریا را به گلوبند تشبیه کنند.
☑️ آری! خواجه در غزلیّاتش حقیقتا دُر سفته و زیبایی لفظ و معنی را در هم آمیخته. صله و پاداشی برای نظم او جز عقد ثریا نمیتوان قایل شد (اشاره به عظمت ابیات اوست) افسوس که دست ما به آن نمیرسد تا نثارش کنیم. همچنانکه در ابیات ذیل گفتهست:
🔻 چو حافظ ماجرای عشقبازی
🔺 نمیگوید کسی بر وجه احسن
و...
🔻 حافظ! از آب زندگی، شعر تو داد شربتم
🔺 ترک طبیعت کن بیا، نسخه شربتم بخوان
و...
🔻 حافظ! اگرچه در سخن، خازن گنج حکمت است
🔺 از غم روزگار دون، طبع سخن گذار او
┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈