❇️ مژده وصل 💢

مجموعه مباحث ادبی اخلاقی حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین دست داده

❇️ مژده وصل 💢

مجموعه مباحث ادبی اخلاقی حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین دست داده

مجموعه بیانات شامل شرح حافظ، داستان وبرداشت های آزاد سیاسی و همچنین پاسخگویی به شبهات اعتقادی می باشد.
💢 مجموعه مباحث ادبی اخلاقی

🔘 ایتا 👇
https://eitaa.com/mozhdehvasl

🔘 واتساپ 👇
https://chat.whatsapp.com/GMDMyx0XxLQ0m6LStR9xos

🔘 اینستاگرام 👇
https://Instagram.com/mozhdehvasl

🔘 سروش 👇
https://sapp.ir/mozhdehvasl     
┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۱ مطلب با موضوع «شرح حافظ» ثبت شده است

 

💠 شرح حافظ
جلسه پنجاه و یکم

✨ به لطف خداوند بزرگ، شرح غزل سوم خواجه راز، حافظ شیرازی تقدیم مخاطبین محترم گردید. از بذل الطاف کریمانه همگی که چه به صورت حضوری و چه در فضای مجازی این‌جانب را شرمنده می‌کنید صمیمانه تشکر می‌کنم. 

🔰 ان شاءالله به شرح غزل چهارم می‌پردازیم. در این قسمت متن غزل، را تقدیمتان می‌کنم:

🔻 صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
🔺 که سر به کوه و بیابان تو داده‌ای ما را

🔻 شکرفروش که عمرش دراز باد چرا
🔺 تفقدی نکند طوطی شکرخا را

🔻 غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گل
🔺 که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

🔻 به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
🔺 به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

🔻 ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
🔺 سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

🔻 چو با حبیب نشینی و باده پیمایی
🔺 به یاد دار محبان بادپیما را

🔻 جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب
🔺 که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را

🔻 در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
🔺 سرود زهره به رقص آورد مسیحا را

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۲۴
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ

 قسمت پنجاهم

🔻 غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
🔺 که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
    
✔️ تو: از ضمایر سمبلیک حافظ است که گاه فقط با یک معشوق زنده و زیـبا از نوع انسان، و گاه با خدای عرفانی ــ‌اصل وحدت وجودــ قـابل انطباق است، و گاه مستعار بدیع و گسترده‌ای است که هردو مفهوم را در بر می‌گیرد.

✔️ ثریا: پروین، شش ستــــاره کوچک نزدیک به هم که آن را به گــــردن‌بند یـــا خوشه انگور تشـــبیه می‌کنند.

✔️ عقد ثریا: یا خوشه پروین مجموعه‌ ستاره است که به صورت گردن‌بند در آمده. شعرا ستاره ثریا را به گلوبند تشبیه می‌کنند.
    
✔️ عقد: (به کـسر ع) گردن بند. گلوبندی است که زنان به گلو می‌بندند.
    
✔️ فلک: مجموع آسمان، سپـهر

🔹 ای حافظ غزل بی‌نهایت لطیف و خوب گفتی و دُر سفتی. حالا بیا و خوش بخوان یعنی غزل خود را به صوت درآر. تا به نطقت فلک، ثریا را نثار کند. یعنی از کثرت حَظّی که از شعر تو می‌برد. در مقابل شیوایی و لطافت غزلت عقد ثریا را به تو جایزه می‌دهد.

🔸 خواجه راز، خطاب به ساحتی از حضور خود که منجر به گزارش این غزل شد، می‌گوید: به خوبی از متن این غزل آن حقیقت ظهور کرده و آن را باید به گوش افراد رساند؛ زیرا آن‌چنان منظم است و از وحدت بهرمند می‌باشد که عالم افلاک (که از نظر حافظ عالم مجردات است) در مقابل این نظم و وحدت، عقد ثریا را که صورت وحدت متعالی عالم مجردات است، به پای آن می‌ریزد. او در این بیت متذکر می‌شود که چگونه شاعر در جستجوی الفاظی برای اظهار ما فی الضمیرش می‌باشد تا آن معانی در قالب الفاظ ظهور کند و وقتی توانست آن را اظهار نماید در رضایت خاطر به خود و در حدیث نفس خطاب به خود می‌گوید:

🔻 غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
🔺 که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

⬅️ عِقد ثریا، شعرا ستاره ثریا را به گلوبند تشبیه کنند.

☑️ آری! خواجه در غزلیّاتش حقیقتا دُر سفته و زیبایی لفظ و معنی را در هم آمیخته. صله و پاداشی برای نظم او جز عقد ثریا نمی‌توان قایل شد (اشاره به عظمت ابیات اوست) افسوس که دست ما به آن نمی‌رسد تا نثارش کنیم. هم‌چنان‌که در ابیات ذیل گفته‌ست:

🔻 چو حافظ ماجرای عشقبازی
🔺 نمی‌گوید کسی بر وجه احسن

و...

🔻 حافظ! از آب زندگی، شعر تو داد شربتم
🔺 ترک طبیعت کن بیا، نسخه شربتم بخوان

و...

🔻 حافظ! اگرچه در سخن، خازن گنج حکمت است
🔺 از غم روزگار دون، طبع سخن گذار او

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۳۱
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠شرح حافظ

 جلسه چهل و نهم

🔻 حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کم‌تر جو
🔺 که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

✔️ حدیث: در این‌جا به معنی سخن آمده است.

✔️ مطرب: خواننده و نوازنده را گویند که با ساز و آواز خود موجب سرور خاطرها می‌گردند.

🔸 سخن از مطرب و می بگو و خیال آگهی از اسرار افلاک و عناصر را به کل ترک کن؛ زیرا تاکنون کسی نتوانسته و هیچ‌کس نیز نخواهد توانست این معما را با علم حکمت حل کند. فقط حق‌تعالی است که از اسرار دهر مطلع است و بس.

🔹 باید در این دنیا از مطرب و میّ که همان شادی و مستی عارفانه است، سخن گفت؛ زیرا معمای هستی به گونه‌ای نیست که با فلسفه و علم بتوان آن را گشود. راز دهر یا معمای هستی چیزی نیست که با تفکر گشوده شود، چیزی است که بر قلبِ آماده ظهور می‌کند بدون آن‌که لازم باشد انسان روی‌کرد رازجویی بر عالم داشته باشد که مجبور شود با نگاه فلسفی به عالم بنگرد. 

💢 حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» در این رابطه دارند:

🔺 اهل دل عاجز ز گفتار است با اهل خرد
🔺 بی‌زبان با بی‌دلان هرگز سخن‌پرداز نیست

⬅️ ای خواجه! راز آفرینش را با سرپنجه علم و حکمت نمی‌توان گشود، نفخات و تجلیّات طرب آورنده و مشاهدات و مراقبه و ذکر و محبت دوست است که می‌تواند پرده از این راز بردارد، عمر خویش ضایع مگردان و بکوش که همواره با مطرب و می می‌باشد. درجایی می‌گوید:

🔻 در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهیست
🔺 زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر

🔻 این یک دو دم که مهلت دیدار ممکن است
🔺 دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر

🔻 تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
🔺 هشیار گرد هان که گذشت اختیار عمر

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۹
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
جلسه چهل و هشتم
🔻 نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
🔺 جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

🔹 ای جانِ من، نصیحت بشنو. زیرا جوانان سعادتمند نصایح پیر دانشمند را از جان بیشتر دوست دارند.

🔸 ملاک سعادتمندی، عطشِ طلبِ نصیحت از پیر راه است که به جامعیت رسیده و هر نکته‌ای که می‌گوید ذیل حضور جامعی که در عالم یافته اظهار می‌دارد و افق حقیقت را در مقابل طالب نصیحت می‌گشاید و از این جهت جناب حافظ اشاره به بیت قبل می‌کند که انسان با عشقِ ناتمام، جواب جان خود را نداده است و تا از منیّت خود چیزی باقی گذاشته، به توحید به همان معنای وحدت وجودی‌اش، نایل نمی‌شود.

⬅️ در این بیت به خود، خطاب کرده و می‌گوید: پندی که در بیت گذشته به تو سفارش نمودم به گوش جان بسپار و بدان عمل نما؛ زیرا اگر عنایت حضرت دوست شامل حالت شود می‌توانی از سرّ عالم و ملکوتشان آگاهی یابی؛ که: 

🌺 «وَکَذَٰلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»

☘ و این چنین ملکوت و باطن آسمان‌ها و زمین را به حضرت ابراهیم نشان دادیم تا به مقامات والا نایل گشته و از اهل یقین گردد.

💢 وبه گفته خواجه درجایی:

🔻به سر جام جم آن‌گه نظر توانی کرد
🔺 که خاک میکده کحل بصر توانی کرد

🔻 مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر
🔺 بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد

🔻 گل مراد تو آن گه نقاب بگشاید
🔺 که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد

🔻 گدایی در میخانه طرفه اکسیریست
🔺 گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۷
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه چهل و هفتم


🔻 اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
🔺 جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

🔹 به من سخن ناروا بگویی. من از حرف‌های تو خوشحالم و هرگز دل‌تنگ نمی‌شوم. خداوند تعالی از تو جمیع بلایا را دفع کند و دور بدارد. ولی آیا جواب تلخ به آن لبان شیرین و چون لعل قرمز می‌زیبد؟ یعنی آیا شایسته است که از آن لبان شیرین، سخن تلخ بیرون آید؟

🔸وقتی عشق ما ناتمام است و حدّ عشق او اداء نمی‌شود معلوم است که معشوق عاشق را پس می‌زند و جواب تلخ به او خواهد داد. جواب تلخی که زیبنده لب لعل معشوق است که در نهایت کمال است و تنها برای کسی امکان اُنس فراهم است که در نهایت عشق باشد و جناب حافظ گزارشی از عشق ناتمام خود می‌دهد.

☑️ بنابراین برای شنیدن سخنان عاشقانه از معشوق باید ابتدا عاشق شد، در عشق، ثابت بود و عشق را به حد اعلای کمال رسانید؛ در غیر این صورت نباید توقع داشت با دل و دهان آلوده به درب منزل معشوق رفت و او با لبان زیبایش برایت شکرسرایی نماید. درب منزل او بر روی صالحان صدیق شیرین‌گوی شیرین‌کردار همیشه باز است اما بدکرداران سیاه‌دلی که ادای عاشقی را درمی‌آورند به جای محبت با عتاب معشوق مواجه خواهندشد.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۶
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ

جلسه چهل و ششم


🔻 من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
🔺 که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

🔹 در بیت پنجم با تلمیح به داستان یوسف و زلیخا همان سیر کلّی که بیان حسرت و آرزوی دل جویی یار بود ادامه می‌یابد. می‌گوید: من از واقعه یوسف و زلیخا که:

🌺 «وَ قَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ» 

☘ زنانی در شهر گفتند: زن عزیز مصر در پی کام‌جویی از بنده خویش است همانا عشق و دوستی یوسف او را شیفته و فریفته خود ساخته به درستی که ما او را در گمراهی آشکار می‌بینیم) 

⬅️ آموختم که نمی‌‌‌توان در برابر جمال بی‌همتای محبوب حقیقی از خود شکیبایی نشان داد. در واقع می‌خواهد بگوید:

🔻 مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
🔺 قضای آسمان است این و دگرگون نخواهد شد

🔻 مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند
🔺 هر آن قسمت که آن‌جا رفت از آن افزون نخواهد شد

🔻 مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
🔺 کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

🔸 یوسف نماد معشوق بی‌اعتناست و زلیخا نماد عاشقی که عشق او در آغاز ناتمام است. پس از روز نخست معلوم بوده است که سرنوشت این عشق به کجا خواهد انجامید. بی‌اعتنایی روزافزون یار و بی‌تابی روزافزون عاشق که به بدنامی می‌رسد مضمون کلّی این غزل است. 

🔹 «حسن روزافزون» در برابر «عشق ناتمام» به معنی حسن کامل است که مستلزم استغناست. در این‌جا هم سخن از احتیاج ما و استغنای معشوق است!
من از آن حسنی که یوسف داشت یعنی حسنی که روز به روز در ترقی بوده، دانستم که عشق یوسف بالآخره زلیخا را از پرده پاکی و پرهیزکاری بیرون آرد. یعنی رسوایش کند. زیرا هرقدر که حسن جانان کامل گردد به همان نسبت صبر و قرار عاشق کم می‌شود. پس رسوای عالم شدن برای عاشق ضروری است.

🔸 حُسن روزافزون یوسف یعنی تجلیات مدام الهی که هر لحظه جلوه‌ی بر‌تری را ظهور می‌دهد و یک لحظه ثابت نیست تا امکان مقاومت در مقابل آن ممکن گردد. چگونه می‌توان در مقابل حُسن لایتناهی مقاومت کرد و از خود و از ثبات شخصیت خود خارج نشد. مگر حُسن معشوق ثابت است که عاشق بتواند ثابت بماند و ثبات خود را از دست ندهد و در مقابل آن حُسن، تن به شکست ندهد؟ حافظ نگاه ما را به دریچه‌ی عشق باز می‌کند، بدین معنا که عشق، انسان را تا کجا اوج می‌دهد؟

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۴
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
جلسه چهل و پنجم

🔻 ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
🔺 به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

🔹 حسن کامل جانان از عشق ابتر و ناقص ما بی‌نیاز است. چنان‌که صورت زیبا احتیاج به آب و رنگ و خط و خال مشاطه ندارد؛ یعنی حسن جانان خدادادی است  و احتیاج به اسباب عارضی حسن ندارد.

🔸 خواجه، نسبت به جمال با کمال جانان تادباَ عشق خود را ناقص، اعتبار می‌کند؛  زیرا در بین بعضی از عشاق این موضوع مطرح است که گویند سبب کمال حسن جانان، عشق ما است چنان‌که اگر ما از او قطع نظر کنیم کسی به او اعتبار نمی‌کند. ولی خواجه می‌فرماید: حسن جانان ما کامل است اما عشق عشاق نسبت به او ناقص می‌باشد به طوری که گفته‌اند: جانان احتیاج به محبت کسی ندارد.

🔹 حافظ می‌خواهد بگوید: اگر محبوب ما زیباست، مشاطه‌اش زیور و زینت نداده، او خود زیباست؛ نه به آرایش خط و خال و با چنان جمال عاشقی خود می‌خواهد که به وی عشق ورزد، نه چون منی که عشقی ناتمام به وی دارم؛ زیرا فقیر صرف، کی می‌تواند به غنی علی الاطلاق عاشق باشد؟! چنان‌که شناسای او جز او نمی‌تواند باشد که: 

🌺 «کنت کنزا مخفیا فخلقت الخلق لکی اعرف»

☘ من گنج پنهانی بودم، خواستم که شناخته شوم؛ لذا مخلوقات را آفریدم تا مرا بشناسند.

⬅️ و نیز 

🌺 «کیف یستدلّ علیک بما هو فى وجوده مفتقر إلیک» 

☘ چگونه با چیزی که در وجودش به تو نیازمند است می‌توان بر تو راهنمایی جست؟ 

⬅️ و هم‌چنین: 

🌺 «بِکَ عَرَفْتُکَ، وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِی عَلَیْکَ، وَ دَعَوْتَنِی إِلَیْکَ، وَ لَوْ لاَ أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ» 

☘ به تو تو را شناختم و تو بودی که مرا بر خود رهنمون شده و به سویت خواندی و اگر تو اگر نبودی نمی‌دانستم که چیستی.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۲
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
جلسه چهل و چهارم

🔻 فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب
🔺 چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

✔️ فغان: مخفف افغان است به معنی فریاد، فریاد استمداد.

✔️ لولیان: جمع لولی است. کولیان، زنان مطرب سیاه چشم و سیه چرده که سازندگی و نوازندگی از خصایص اکثر این قوم است و نژاداً ترک و در شیراز مستقر بودند... برخی نیز لولی را به معنای مست و عده‌ای به معنای لطیف، ظریف، نازک و مردم چادرنشین می‌دانند. ظاهراً اول بار در زمان بهرام گور و به تقاضای این پادشاه عده‌ای حدود چهار هزار نفر برای خوانندگی و نوازندگی از هند به ایران آمدند، فردوسی از آن‌ها به عنوان لوری نام می‌برد.

✔️ شوخ: در این‌جا به معنای خون‌گرم و خوش‌آیند و شیرین‌کار آمده است. اما در برخی جاها به معنای  بی‌شرم، شاد و شنگول، دزد و راهزن نیز آمده است.

✔️ شهر آشوب: کسی که در شهر غوغا برپا کند.
 
✔️ خوان: سفره گسترده پر از طعام‌های رنگارنگ

✔️ یغما: (یَقما) رسمی که در زمان مغول پس از تجمّع سالیانه سران این قوم معمول و چنین بوده است که پس از صرف غذا هرکسی مقداری از لوازم مهمانی و اثاث خوان را به رسم یادگار (یقما) می‌کرده و با خود می‌برده است. بعدها این کلمه در زبان فارسی به یغما بدل شده است.

✔️ خوان یغما: به گفته دکتر زرین کوب⬅️ سفره عام بوده است که غالباً سلاطین و حکام در ایام عید مخصوصاً عید قربان می‌چیده‌اند و عوام و محتاجان آن را غارت می‌کرده‌اند وصف یک هم‌چون خوانی به مناسبت عید فطر آمده است که در بغداد خوانی بزرگ به وسعت سیصد در هفت زرع چیدند و بعد از نماز فطر که خلیفه خواند مردم سفره را غارت کردند.

✔️ تـرکان: مقصـود، غـلامان ترک اسـت که در این‌گونه غارت‌گری‌ها پیش‌گام بودند، حاصل معنی این‌که همان‌طور که ترکان خوان یغما را غارت می‌کنند، زیبارویان آشوب‌گر صبر دل مرا به یغما بردند.

🔹 حافظ در مقایسه با عشق لولیان، عشق خود را نسبت به حق ناتمام و ناقص می‌یابد؛ زیرا یار، به خودی خود صاحب همه کمالات است و از دوست داشتن‌های ما بی‌نیاز می‌باشد. همان‌طور که اگر چهره‌ای زیبا باشد نیاز به آرایش ندارد، زیبایی ازلی وابسته به غیر نیست.

🔸 شاید می‌خواهد چنین فریاد بزند که: مدد مدد ای مردم که این شوخ شیرین حرکات، یعنی این لولی شوخ و شنگ که با شیوه‌های دل‌انگیز و مطبوع خود تمام مردم شهر را شیفته خود کرده است، صبر مرا هم‌چنان ربوده که گویی ترکان خوان نعمت را به یغما می‌برند. زیرا این لولی شیرین حرکات و شوخ هم زیباست و هم صدای دل‌انگیزش عقل از سر می‌برد.

⬅️  یا به تعبیر آیت الله سعادت پرور رحمه الله علیه: لولیان شوخ شیرین کار و تجلیّات دل‌ربای اسماء و صفاتی محبوب، همان‌گونه صبر از دل و عالم خاکی ربودند و به فنایمان دست زدند که ترکان مغول در چپاول‌گری عمل نمودند.

⬅️ و به گفته حافظ در جایی:

🔸 خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت
🔹 به قصد جان من زار ناتوان انداخت...
🔸 من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۲۰
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ

جلسه چهل و سوم

 

🔻 بده ساقی می باقی که در جنّت نخواهی یافت
🔺 کنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را

✔️ رُکناباد: چشمه رکن‌آباد که از کوه‌های الله اکبر سرچشمه می‌گیرد و در سابق بسیار پر آب بوده و دهکده رکن‌آباد را سیراب می‌کرده و هنوز هم مختصر آبی دارد. وجه تسمیه‌اش به رکناباد به واسطه این است که آن‌جا را شخصی به نام سید رکن الدین آباد کرده است و در اطراف این آب عمارت‌ها ساخته و سدها بنا نموده و آن‌جا را به صورت یک گردشگاه خوب درآورده است و چون بین عجم رسم بوده که هرکس محلی را آباد کند و معمورش سازد آن محل را به نام او نسبت می‌دهند از این رو بدان محل رکن آباد گویند.

✔️ مصلّی: دشت سرسبزی که از یک سو به دهکده رکن‌آباد و از ضلع دیگر به شهر متصل و محل تفرّج و گشت و گذار مردم شیراز بوده و مدفن حافظ در آن‌جاست.

✔️ گُلگَشت: گشت و گذار در دشت و چمن‌زاری که پر از گل و ریاحین باشد.

✔️ گلگشت مصلی: مسیری زیبا در کنار رکن‌آباد و متصل به مصلای شیراز است.

💢 برخی بیت اول و دوم این غزل را چنین تفسیر کرده‌اند که:

❇️ این دو بیت بیان‌گر اشتیاق خواجه به استاد و مرشدی است که ترک بوده و در شیراز اقامت داشته است و خال هندو، اشاره به کامل بودن وی است و گویا در سمرقند و بخارا نیز دو استاد داشته که می‌گوید: اگر استاد شیرازی‌ام مرا به خدمت و ارشاد نمودنم بپذیرد از آن دو، دست خواهم کشید. ای مرشد طریق! مرا از آن می باقی که خود آشامیده‌ای عنایت فرما و راهنماییم به دوست شو که در بهشت مانند آب رکن‌آباد و مصلی نخواهی دید؛ یعنی شاگردی چون من در شیراز نمی‌یابی. 

🔰 گمان می‌شود مراد خواجه از ترک شیرازی همان باشد که در بیتی می‌گوید:

🔻 ترکان پارسی‌گوی بخشندگان عمرند 
🔺 ساقی بشارتی ده پیران پارسا را

⬅️ و ممکن است منظور خواجه از ساقی در بیت دوم، حضرت محبوب باشد و بخواهد از او تمنای وصال دایمی را بنماید.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۱۸
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ

جلسه چهل و دوم

🔻 اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
🔺 به خال هندو اش بخشم سمرقند و بخارا را

💥 جالب است که این بیت شعر حافظ شروع سرودن برخی ابیات و اشعار توسط برخی شاعران بزرگ شده است که هرکدام به نوعی دیدگاهشان را بیان نمایند. متاسفانه به این دلیل که نوشتن در فضای مجازی محدودیت خاص خودش را دارد و طولانی شدن مطلب از کیفیت آن می‌کاهد با این‌که شرح این بیت جای کار بیش‌تری دارد به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

🔰 اما در این قسمت دیدگاه چند نفر از شعرا را بیان نموده در قسمت بعد به شرح بیت دوم می‌پردازیم:

❇️ صائب در جواب حافظ چنین می‌سراید:

🔻 هر آن کس چیز می‌بخشد، ز جان خویش می‌بخشد
🔺 نه چون حافظ که می‌بخشد سمرقند و بخارا را

🔻 اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
🔺 به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

❇️ شهریار در جواب هر دو:

🔻 هر آن کس چیز می‌بخشد بسان مرد می‌بخشد
🔺 نه چون صائب که می‌بخشد سر و دست و تن و پا را

🔻 سر و دست و تن و پا را به خاک گور می‌بخشند
🔺 نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل‌ها را

🔻 اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
🔺 به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را

❇️ امیر نظام گروسی در جواب حافظ:

🔻 اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را
🔺 بدو بخشم تن و جان و سرو پا را

🔻 جوانمردی به آن باشد که ملک خویشتن بخشی
🔺 نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را

❇️ رند تبریزی هم در پاسخ حافظ، صائب و شهریار:

🔻 اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
🔺 بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیا را

🔻 مگر من مغز خر خوردم در این آشفته بازاری
🔺 که او دل را بدست آرد، ببخشم من بخارا را

🔻 نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را
🔺 نه من آن شهریارانم ببخشم روح و اجزا را

🔻 که این دل در وجود ما خدا دارد که می‌ارزد
🔺 هزاران ترک شیراز و هزاران عشق زیبا را

🔻 ولی گر ترک شیرازی دهد دل را بدست ما
🔺 در آن دم نیز شاید ما ببخشیمش بخارا را

و...

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۹ ، ۱۳:۱۶
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده