❇️ مژده وصل 💢

مجموعه مباحث ادبی اخلاقی حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین دست داده

❇️ مژده وصل 💢

مجموعه مباحث ادبی اخلاقی حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین دست داده

مجموعه بیانات شامل شرح حافظ، داستان وبرداشت های آزاد سیاسی و همچنین پاسخگویی به شبهات اعتقادی می باشد.
💢 مجموعه مباحث ادبی اخلاقی

🔘 ایتا 👇
https://eitaa.com/mozhdehvasl

🔘 واتساپ 👇
https://chat.whatsapp.com/GMDMyx0XxLQ0m6LStR9xos

🔘 اینستاگرام 👇
https://Instagram.com/mozhdehvasl

🔘 سروش 👇
https://sapp.ir/mozhdehvasl     
┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

 

💠 شرح حافظ

 جلسه سی و هشتم

🔻 قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
🔺 قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

🍃 ای جانان از حافظ طمع و توقع قرار و صبر و خواب نداشته باش. قرار چیست و خواب کدام است و صبر کجاست؟ 

🔹 مراد این است که خواب و آرامش در مقام صبر است. در مقام عشق این‌ها مفهومی ندارد. یعنی عاشق از این‌ها برکنار است. [طمع مدار= آرزو مکن]

🔸 از سالکی که در مسیر عشق الهی ره پیموده است، انتظار آرام و قرار و سرو سامان داشتن، انتظار بیهوده‌ای است. از او چنین توقعی نداشته باشید. برای چنین سلوکی قرار و صبوری و خواب که اهل عافیت برای خود تعریف کرده‌اند، معنا ندارد زیرا در غیر آن صورت جان او دیگر در معرض تجلیات الهی قرار ندارد و این همان مرگ حقیقی یا مرگ امکان‌های اوست.

🔹 در این بیت بی‌تابی عاشق به اوج می‌رسد و دیگر از او انتظار صبر و قرار و خواب نباید داشت و مگر عاشقی جز این باید باشد.

💢 علامه طباطبایی رحمه الله علیه چه زیبا این بیت را معنا می‌کند:

⬅️ ای دوست! چنان‌چه مرا به خاک‌بوسی درگاهت بپذیری و به دیدارت نایل سازی، آسایش و قرار و صبوری در مقابل تجلیّاتت چه معنی می‌تواند داشته باشد؟ همان‌گونه که به بلبل نمی‌توان گفت چون گل را دیدی شکیبا و آرام باش، به عاشق هم نمی‌توان گفت در هنگام لقای معشوق صابر باش و او را نبین. 

💢 در جایی می‌گوید:

🔻 فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب
🔺 چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

🔻 ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
🔺 به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

🔻 من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
🔺 که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۵۴
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه سی و هفتم

🔻 بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
🔺خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

🍃 روزگار وصال رفت. ذکرش به خیر باد. آن حرکات موزون و آن شیوه‌های مقبول و مطبوع جانان کجا رفت و آن عتاب‌های محبوبانه آن زمان چطور شد.

✔️ بشد= رفت. سپری‌ شد، گذشت‌ (فاعل‌ آن‌ روزگار وصال‌ است‌).
   
✔️ یاد= ذکر و به خاطر آوردن.

⬅️ یاد خوشش‌ باد: جمله‌ معترضه‌ است‌ به‌ معنی یادش‌ به‌ خیر. سودی تذکر اکید داده که «یاد» بدون اضافه به «خوش» خوانده شود و در این صورت معنی این می‌شود که یاد بر روزگار وصال خوش باد، که معنی درستی ندارد. اما «یادِ خوشش باد» را ذکر خیرش برقرار باد معنی می‌کنیم.

✔️ کرشمه= حرکات موزونی که از چشم و ابرو صادر می‌شود، ناز و عشوه.

⬅️ کرشمه‌ی معشوق‌: اشارت‌های چشم‌ و ابروی‌ معشوق‌ به‌ قصد دل‌ربایی، دل‌ربایی‌های معشوق‌ با چشم‌ و ابرو.

✔️ عتاب= سرزنش. 

⬅️ عتاب‌ معشوق‌، کجا؟ کرشمه‌ها و عتاب‌هایی‌ که‌ معشوق‌ با چشم‌ و ابروی‌ خود می ‌کرد تا از ما دل‌ ببرد به‌ کجا رفت‌؟ دیگر از آن‌ خبری‌ نیست.

🔸 روزگار وصال، که آرزو دارم همیشه به خوبی از او یاد شود، گذشت. آن عوالم که گاهی ناز و کرشمه و گاهی برخورد و تندی میان ما و محبوب بود، کجا رفت.

🔹 به یاد خوش لحظه‌های وصال که عموماً هرکس با شروع لطفی که خدا بر او می‌کند، تجربه کرده است. سالک همواره در طلب آن وصال، روزگارِ خود را ادامه می‌دهد تا باز آن کرشمه‌ی معنوی راه بگشاید و آن عتاب قدسی تحذیر نماید.

☑️ خواجه می‌خواهد بگوید: روزگار وصال را که با تجلیات جمالی او سپری می‌کردم، از دست بشد و اکنون که به هجران مبتلا گشته‌ام خود را آماده برای کرشمه‌ها و عقاب‌های او (که جمال وجلال را به همراه دارد) حاضر نموده‌ام. آن دو کجایند تا مرا از ناراحتی برهانند؟

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۵۳
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه سی و ششم

🔻 مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
🔺 کجا همی‌ روی ای دل بدین شتاب کجا

⁉️ به سیب زنخدان نگاه مکن و مراقب باش که در این راه چاه وجود دارد؛ ای دل من با این شتاب کجا می‌روی؟!

 ✔️ سیب زنخدان= زقن را گویند، گودی در چانه که شعرا آن را به سیب و به، تشبیه کرده‌اند. چانه‌ی زیبا مثل سیب   

✔️ چاه زنخدان: گودی میان لب زیرین و چانه.

🔹 می‌گوید وقتی به سوی سیب زنخدان معشوق می‌روی توجه داشته باش در چاه زنخدان نیفتی و مقصود این که هنگامی که متوجه زیبایی معشوق هستی از آفات و گرفتاری‌های راه عشق غافل مباش و الا زندانی ابد می‌شوی چون زنجیرهای زلف جانان زندان و حبس خانه دل‌هاست. هرکس که گرفتار شد دیگر خلاصی ندارد؛ پس اگر می‌خواهی گرفتار نشوی و اسیر عشق جانان نگردی به آن چیزها التفات و توجه نداشته باش.

💢 علامه می‌فرماید: ای خواجه! از تجلیّات جمالی آمیخته با جلالی حضرت دوست، که چاه در راه است شتاب زده و گریزان مباش؛ زیرا که جمالش سالکین را جذب نموده و جلالش آنان را گرفتار‌ می‌نماید و از او گریزی نیست که: 

🌺 «لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ»[1]
☘ هیچ پناهی از خدا جز به سوی او نیست. 

و نیز: 

🌺 «لَو عُلِمَ المُدبِرونَ عَنّی کَیفَ اشتِیاقِی بِهِم وَ انتِظارِی إلی تُوبَتِهِم لَماتُوا شُوقاً »[2] 

☘ اگر آنان که به من پشت کرده‌اند می‌دانستند که چگونه انتظارشان را می‌کشم بی‌گمان از شوق جان می‌سپردند.

☑️ ممکن است که خطاب خواجه به زاهد باشد که تماشا کن و ببین آیا با توجه به این خصوصیات (جلال و جمال) دوست، می‌توان گرفتار او نشد؟

📚 پاورقی 

⚡️[1]: توبه، 118.

⚡️[2]: جامع السعادات، ج 3، ص 103.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۵۱
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ

 جلسه سی و پنجم

🔻 چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
🔺 کجا رویم بفرما از این جناب کجا

✔️ کحل= سُرمه؛ پورد تقویت کننده بینایی بینش= دیدن و بصر در بیت به معنای چشم آمده است. 

✔️ آستان = درگاه. 

✔️ جناب: درگاه ، آستان.

🔹 چون خاک آستان شما سُرمه چشم ما است. بفرمایید که از این پیش‌گاهت کجا رویم. یعنی تا چشم باز کردیم این پیش‌گاه را دیدیم و تا روز مرگ هم ملازم همین درگاهیم و غیر از این‌جا به جای دیگر نمی‌رویم.

🔸 این بیت طنزآمیز است به مدعیان می‌گوید: ما چنان به شما معتقدیم که خاک درگاه شما را چون سرمه به چشم می‌کشیم و به هدایت شما نیاز داریم اما شما نمی‌توانید راه درستی پیش پای ما بگذارید. وقتی خاک آستان در خانه شما سرمه چشم ماست؛ بفرمایید از این آستاّن کجا برویم.

💢 علامه طباطبایی چقدر زیبا این بیت را شرح می‌دهد که:

🍃 معشوقا! خاکسار آستان شما شده، روشنی دیده‌ی ما که هر کمال و معنویتی را در پی دارد؛ با این همه از درگاه عبودیّت شما به کجا توان رفت؟ به گفته حافظ در جایی:

🔻 دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
🔺 در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن

🔻 از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
🔺 از دوستان جانی مشکل توان بریدن

شاید می‌خواهد بگوید: 

🌺 «إِلٰهِى فَاسْلُکْ بِنا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَیْکَ ، وَسَیِّرْنا فِى أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَیْکَ، قَرِّبْ عَلَیْنَا الْبَعِیدَ، وَسَهِّلْ عَلَیْنَا الْعَسِیرَ الشَّدِیدَ ، وَأَلْحِقْنا بِعِبادِکَ الَّذِینَ هُمْ بِالْبِدارِ إِلَیْکَ یُسارِعُونَ، وَبابَکَ عَلَى الدَّوامِ یَطْرُقُونَ، وَ إِیَّاکَ فِى اللَّیْلِ وَالنَّهارِ یَعْبُدُونَ»

☘ معبودا! پس ما را در راه‌های رسیدن وصالت ره‌سپار ساز و در نزدیک‌ترین راه‌ها که می‌توان بر تو وارد شد روان گردان؛ دور را نزدیک و دشوار، سخت را بر ما آسان نما و بر آن عده از بندگانت که به پیشی گرفتن به سویت شتاب نموده و پیوسته درت را می‌کوبند و شبان‌گاهان تنها تو را می‌پرستند بپیوند.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۵۰
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ

جلسه سی و چهارم

✅ #استاد_زین_العابدین_دست_داده

🔻 ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
🔺 چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

✔️ دریابد= فهمیدن، یابیدن و یافتن مطلقاَ به معنای پیدا کردن است ولی اگر به اول هریک از آن‌ها ، پیشوند «در» اضافه گردد. معنای فهمیدن می‌دهند.

✔️ چراغ= آتش پاره‌ای که در فتیله شمع می‌سوزد. و لفظ مرده اگر در مورد آتش به کار رود به معنای خاموش است.
 
🔹 از روی دوست، خاطر دشمنان چه دریابد یعنی دشمنان از روی دوست نور و صفا کسب نمی‌کنند. مصراع دوم را مثل قرار داده و می‌فرماید: آتش خاموش شمع کجا و شمع آفتاب کجا. یعنی همان‌طور که شمع خاموش از خورشید نور و ضیا کسب نمی‌کند. دل افسرده دشمنان هم از روی جانان کسب نور و ضیا نکند.

🔸 رقیبان‌ دشمن‌خو، با دل‌های تاریک و چون‌ چراغ‌ مرده‌ای که‌ دارند، قدر جمال‌ زیبای تو را که‌ هم‌چون‌ آفتاب‌ درخشان، است نمی‌شناسند. 

☑️ آن کسی‌ که در مسیر دین‌داری، دشمن عبادت عاشقانه است و راه دیگری را برای خود انتخاب کرده، هیچ بهره‌ای از جلوات روی دوست ندارد تا جانش در مسیر دین‌داری شعله‌ور گردد بلکه عبادات او همانند شعله‌ی چراغی است که هیچ نوری ندارد در حالی که نور عبادتِ عاشقانه که نظر به ساقی دارد، مانند آفتاب عالم‌تاب تمام وجود سالک را روشن می‌کند و همواره از ساقی تقاضا می‌کند «اَدِرْکأساً» کاسه‌ی میّ مست‌کننده را قطع مفرما.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۸
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه سی و دوم

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

◀️ رند در اشعار حافظ

3⃣ قسمت سوم

🔹 وزن و اعتباری را که حافظ به «رندی» داد، به هیچ آیین و مسلک دیگری نداده است! به علاوه این‌که حافظ، برخلاف شاعران دیگر، رندی را آن‌گونه که بوده و بی‌ هیچ اصلاح و دست‌کاری دیگری، برگرفته است؛ اما آن را با فرهیختگی و فرهنگ ممتاز خویش در آمیخته و وزن و وقاری شکوه‌مند بخشیده است. 

🔸 حافظ در شعر خود نزدیک به صد بار از «رند» و «رندی» و «زندگی رندانه» سخن گفته و بارها به صراحت خود را «رند» خوانده است. شیوه‌ی بیان او در سخن گفتن از «رندی»، به انداز‌ه‌ای آمیخته با شور و شیفتگی است که کم‌تر پایبند یا پیروی، با چنان تعصب و حرارتی، خود را به آیین خویش منسوب می‌دارد! در شعر او هیچ نشانه یا قرینه‌ای مبنی بر ناخشنودی یا نکته‌گیری از کار «رندی» نمی‌توان یافت. در حالی که آیین‌های دیگر و از آن جمله تصوف و عرفان، در سخن او بارها آماج پرخاش و خشم رندانه‌ی او قرار می‌گیرد و در این کار حتی مردان راستین تصوف نیز، از گزند این پرخاش دور نمی‌مانند!

🔹 «حافظ» عنوان «رند» را به هنگام سرخوردگی و نفرت از تمام اسم و رسم‌های مرسوم عصر خود، به عنوان یک نام و نماد اید‌ه‌آل انتخاب نموده است. 

🔸 رندی، در سده‌های پیش از عصر «حافظ»، به آیین گروهی از مردم بی‌اعتنا به هرگونه رسم و سنت و نام و ننگ و حتی حق و ناحق و دیگر معیارهای مورد قبول محافظ مختلف اجتماعی، اطلاق می‌شده است.[1]

💢 به گفتۀ نویسنده، حافظ رند پارسا: «رندان راه و رسم قلندران را با شیوه‌ی پهلوانان، در هم آمیخته، از این دو، چیزی ساخته بودند به نام رندی. آزادمنشی و جوانمردی همراه با زور با زر، جرئت و جسارت توأم با امیال نفسانی و شهوی، لاقیدی نسبت به موازین شرع و عرف، تار و پود رندی را تشکیل می‌داد و این مجموعه‌ی رندی اگر در کسی جمع می‌آمد او رند نامیده می‌شد. این گروه نه پارسا بود نه پرهیزگار، نه محافظه‌کار و نه متظاهر، آشکارا به فسق و فجور می‌پرداختند و از هیچ گناه روی نمی‌گرداندند. بر روی هم مردمی گناه کار، هرزه‌گرد و هرزه‌پا، اما جسور و ظاهر و باطن یکی بودند و این صفت اخیر بین ایشان و «خواجه» که در قصد رسوا ساختن ریاکاران مدعی بود، رابطه‌ای محکم برقرار می‌ساخت.

🔹 به نزدیک «خواجه» این طایفه گناه‌کار معترف به گناه بر خیل مدعیان که به انکار گناه مصر بودند و چون به خلوت می‌شدند، آن کار دیگر می‌کردند به مراتب رجحان داشتند و او با مقایسه فعل این دو می‌توانست به موضوعات جالب ضد سالوس دست یابد و بی‌ریایی رندان را که خود مزیتی به شمار می‌رفت، چون خار در چشم ریاکاران فرو برده غزل‌های خود را بدان‌ها بیاراید. این جماعت جسور و بی‌باک ، فضول نیز بودند و در گشت و گذارهای خود سر به هر سوراخ می‌کردند و از هر کاری سر در می‌آورند. از اوضاع شهر اطلاع و از اعمال پنهانی شیخ و واعظ و از کارهای پوشیده و پنهان بزرگان خبر داشتند:

🔻 مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
🔺 ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست!

🔸 میکده‌ها در گرو کیسۀ تهی آنان بود و خرابات خانه دومشان و دیر مغان پناهگاه طبع شاهدبازشان، با مهرویان شهر سر و سّری داشتند و از کالای حسنشان باج می‌گرفتند و از بدکاران خراج می‌ستاندند. بنابراین غم بیش و کم و اندازه شکم نداشتند و تقدیر روزی‌رسان ایشان بود. نوجوانان و جوانان از شیرین کاشتن‌های این قوم که کم ترین‌شان شب‌روی و شب‌گردی و کمنداندازی و عیاری و عشق‌بازی بود، لذت می‌بردند و این سایه‌های روان را که همه در حرکت بودند، قهرمان می‌پنداشتند و آرزو می‌کردند که روزی مانند آن‌ها رند شوند و نظیر ایشان از در و دیوار مردم بالا بروند...».[2]

🔹 این رندان «به نام و ننگ اعتنایی نداشتند و در نیل به مقصود از هیچ چیز ملاحظه نمی‌کردند. کارشان لوطی‌بازی بود و شرارت. نه ملاحظه‌ی شرع، آن‌ها را محدود می‌کرد، نه پند و ملامت عامه، شاید گه‌گاه آثاری از جوانمردی و کارسازی نشان می‌دادند، اما غالباً از هیچ کاری روگردان نبودند. نه از غارت و شب‌گردی نه از تهدید و آدم‌کشی...»[3]

☑️ یعنی رند مفهوم جامع و شاملی بود که همه افراد بی‌اعتنا به آیین‌های اجتماعی و ارزش‌های انسانی و حتی مزدوران خودفروخته‌ای را که به قیمت یک شکم نان دست به مزدوری و کشتن انسان‌های پاک و آزاده می‌یازیدند نیز در بر می‌گرفت.

📚 پاورقی

[1]: حافظ و الهیات رندی، ص ۵۳.
[2]: حافظ رند پارسا، ص ۱۹.
[3]: از کوچه رندان، ص ۳.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈
💢 مجموعه مباحث ادبی اخلاقی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۶
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
جلسه سی و دوم

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

◀️ رند در اشعار حافظ

3⃣ قسمت سوم

🔹 وزن و اعتباری را که حافظ به «رندی» داد، به هیچ آیین و مسلک دیگری نداده است! به علاوه این‌که حافظ، برخلاف شاعران دیگر، رندی را آن‌گونه که بوده و بی‌ هیچ اصلاح و دست‌کاری دیگری، برگرفته است؛ اما آن را با فرهیختگی و فرهنگ ممتاز خویش در آمیخته و وزن و وقاری شکوه‌مند بخشیده است. 

🔸 حافظ در شعر خود نزدیک به صد بار از «رند» و «رندی» و «زندگی رندانه» سخن گفته و بارها به صراحت خود را «رند» خوانده است. شیوه‌ی بیان او در سخن گفتن از «رندی»، به انداز‌ه‌ای آمیخته با شور و شیفتگی است که کم‌تر پایبند یا پیروی، با چنان تعصب و حرارتی، خود را به آیین خویش منسوب می‌دارد! در شعر او هیچ نشانه یا قرینه‌ای مبنی بر ناخشنودی یا نکته‌گیری از کار «رندی» نمی‌توان یافت. در حالی که آیین‌های دیگر و از آن جمله تصوف و عرفان، در سخن او بارها آماج پرخاش و خشم رندانه‌ی او قرار می‌گیرد و در این کار حتی مردان راستین تصوف نیز، از گزند این پرخاش دور نمی‌مانند!

🔹 «حافظ» عنوان «رند» را به هنگام سرخوردگی و نفرت از تمام اسم و رسم‌های مرسوم عصر خود، به عنوان یک نام و نماد اید‌ه‌آل انتخاب نموده است. 

🔸 رندی، در سده‌های پیش از عصر «حافظ»، به آیین گروهی از مردم بی‌اعتنا به هرگونه رسم و سنت و نام و ننگ و حتی حق و ناحق و دیگر معیارهای مورد قبول محافظ مختلف اجتماعی، اطلاق می‌شده است.[1]

💢 به گفتۀ نویسنده، حافظ رند پارسا: «رندان راه و رسم قلندران را با شیوه‌ی پهلوانان، در هم آمیخته، از این دو، چیزی ساخته بودند به نام رندی. آزادمنشی و جوانمردی همراه با زور با زر، جرئت و جسارت توأم با امیال نفسانی و شهوی، لاقیدی نسبت به موازین شرع و عرف، تار و پود رندی را تشکیل می‌داد و این مجموعه‌ی رندی اگر در کسی جمع می‌آمد او رند نامیده می‌شد. این گروه نه پارسا بود نه پرهیزگار، نه محافظه‌کار و نه متظاهر، آشکارا به فسق و فجور می‌پرداختند و از هیچ گناه روی نمی‌گرداندند. بر روی هم مردمی گناه کار، هرزه‌گرد و هرزه‌پا، اما جسور و ظاهر و باطن یکی بودند و این صفت اخیر بین ایشان و «خواجه» که در قصد رسوا ساختن ریاکاران مدعی بود، رابطه‌ای محکم برقرار می‌ساخت.

🔹 به نزدیک «خواجه» این طایفه گناه‌کار معترف به گناه بر خیل مدعیان که به انکار گناه مصر بودند و چون به خلوت می‌شدند، آن کار دیگر می‌کردند به مراتب رجحان داشتند و او با مقایسه فعل این دو می‌توانست به موضوعات جالب ضد سالوس دست یابد و بی‌ریایی رندان را که خود مزیتی به شمار می‌رفت، چون خار در چشم ریاکاران فرو برده غزل‌های خود را بدان‌ها بیاراید. این جماعت جسور و بی‌باک ، فضول نیز بودند و در گشت و گذارهای خود سر به هر سوراخ می‌کردند و از هر کاری سر در می‌آورند. از اوضاع شهر اطلاع و از اعمال پنهانی شیخ و واعظ و از کارهای پوشیده و پنهان بزرگان خبر داشتند:

🔻 مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
🔺 ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست!

🔸 میکده‌ها در گرو کیسۀ تهی آنان بود و خرابات خانه دومشان و دیر مغان پناهگاه طبع شاهدبازشان، با مهرویان شهر سر و سّری داشتند و از کالای حسنشان باج می‌گرفتند و از بدکاران خراج می‌ستاندند. بنابراین غم بیش و کم و اندازه شکم نداشتند و تقدیر روزی‌رسان ایشان بود. نوجوانان و جوانان از شیرین کاشتن‌های این قوم که کم ترین‌شان شب‌روی و شب‌گردی و کمنداندازی و عیاری و عشق‌بازی بود، لذت می‌بردند و این سایه‌های روان را که همه در حرکت بودند، قهرمان می‌پنداشتند و آرزو می‌کردند که روزی مانند آن‌ها رند شوند و نظیر ایشان از در و دیوار مردم بالا بروند...».[2]

🔹 این رندان «به نام و ننگ اعتنایی نداشتند و در نیل به مقصود از هیچ چیز ملاحظه نمی‌کردند. کارشان لوطی‌بازی بود و شرارت. نه ملاحظه‌ی شرع، آن‌ها را محدود می‌کرد، نه پند و ملامت عامه، شاید گه‌گاه آثاری از جوانمردی و کارسازی نشان می‌دادند، اما غالباً از هیچ کاری روگردان نبودند. نه از غارت و شب‌گردی نه از تهدید و آدم‌کشی...»[3]

☑️ یعنی رند مفهوم جامع و شاملی بود که همه افراد بی‌اعتنا به آیین‌های اجتماعی و ارزش‌های انسانی و حتی مزدوران خودفروخته‌ای را که به قیمت یک شکم نان دست به مزدوری و کشتن انسان‌های پاک و آزاده می‌یازیدند نیز در بر می‌گرفت.

📚 پاورقی

[1]: حافظ و الهیات رندی، ص ۵۳.
[2]: حافظ رند پارسا، ص ۱۹.
[3]: از کوچه رندان، ص ۳.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۴
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه سی‌ام

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

◀️ رند در اشعار حافظ

1⃣ قسمت اول

🔸 کلمه رند در حافظ بسیار آمده و می‌توان گفت که از کلمات کلیدی است. مجموعاً باید گفت رند را به کسی اطلاق می‌کنند که زیرک، لاابالی، بی‌قید به آداب و رسوم عمومی و اجتماعی باشد. کسی که بی‌توجه به جو و محیط حداکثر بهره را از حیات گذرا برگیرد.

🔹 رند، واژه‌ای فارسی است به معنای زیرک، حیله‌گر، منکر، بی‌قید و لاابالی، بی‌سر و پا و آن‌که پایبند آداب و رسوم عمومی و اجتماعی نباشد و مصلحت‌اندیشی را انکار کند و هرچه پیش بیاید انجام دهد و بگوید. 

🔸 در اصطلاح تصوف، کسی است که ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سالم باشد و نیز، دوست‌دار ذاتی که از التفات به غیر خدا آزاد گشته است، به تمامی گرفتار او شده، جز او کسی را نشناسد و جز او نبیند و نیندیشد. او کسی است که تمام رسوم ظاهری و قید و بندهای معمول را رها کرده و محو حقیقت شده باشد، اسرار حقیقت را دریافته و شریعت و طریقت را طی کرده باشد و به عبارت دیگر، به هیچ قیدی جز خدا مقید نباشد. 

🔰 واژۀ رند در تاریخچه‌ی خود سه مرحله را پشت سر گذاشته است:

1⃣ در مرحله‌ی نخست، این واژه معنایی منفی دارد.

2⃣ در مرحله‌ی دوم، در متون عرفانی (به ویژه شعر) شخصیتی مطلوب دارد و برخی از خصوصیات ناپسندِ وی، مثل باده‌پرستی و لاابالی‌گری، مظهر وارستگی و سرمستی و رهایی از بندِ تعلقات می‌شود و این فحوای مثبت در شعر حافظ به اوج شکوفایی خود می‌رسد‌، به گونه‌ای که رند و رندی از واژه‌های نهادین شعر او به شمار می‌آید.

3⃣ در مرحله‌ی سوم، رند دوباره معنایی منفی می‌یابد، چنان‌که امروزه در ایران رند به آدمی فرصت‌طلب گفته می‌شود که جز به سود خود و زیان دیگران به چیز دیگری نمی‌اندیشد و ترکیباتی از آن نیز، مانند کهنه ‌رند و مردِ رند و خرمرد رند، کاربرد دارد.

🔹 شماری از ترکیباتی که با واژه‌ی رند در شعر فارسی به کار رفته، چنین است: رند اوباش، رند بازاری، رند بی‌ سر و پا، رند پارسا، رند جامه‌سوز، رند جرعه‌نوش، رند خداشناس، رند خرابات، رند ره‌نشین، رند صاحبدل، رند قلندر، رند لاابالی، رند لوند، رند مفلس قلاش و رند میکده.

🔸 واژه‌ی رند در آغاز معنایی منفی و ناپسند داشته است، دارای هیچ‌گونه اشاره‌ی عرفانی و فحوای مثبت نبوده و برابر بود با مردم بی‌ سر و پا و اراذل و اوباش. 

✳️ در میان شاعران فارسی زبان، رند نخستین بار در دیوان سنایی غزنوی است که فحوایی مثبت می‌پذیرد و ارزشی والا می‌یابد. برای نمونه، او در شعرهایش رندی و ناداشتی [=فقر] را در روز رستاخیز خوب می‌داند، رند را با خرابات و می‌ پرستی و مستی مرتبط می‌گرداند و مذهب و شیوه‌ی او را قلاشی می‌داند و در کنار این‌ها عقیده دارد که:

🔻 از بند علایق نشود نفس تو آزاد 
🔺 تا بندۀ رندان خرابات نگردی

🔻 تا خدمت رندان نگزینی به دل و جان 
🔺 شایستۀ سکان سماوات نگردی

✳️ خیام نیز در رباعیات خویش واژه‌ی رند را به کار برده است و او را نیست انگار و آنارشیستی معرفی می‌کند که نمودگار لاابالی‌گری و بی‌هراسی است:

🔻 رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
🔺 نه کفر، نه اسلام، نه دنیا و نه دین

🔻 نه حق، نه حقیقت، نه شریعت، نه یقین
🔺 اندر دو جهان که را بود زهرۀ این؟

✳️ عطار نیشابوری، رند را مفلس قلاش و قلندر و عاشق‌پیشه و لاابالی و باده‌نوش وصف می‌کند. در غزلی در توصیف صفات رند آورده است:

🔻 گرچه من رندم ولیکن نیستم
🔺 دزد شب رو، رهزن و دریوزه‌گر

🔻 نیستم مرد ریا و زرق و فن
🔺 فارغم از ننگ و نام و خیر و شر

🔻 چون ندارم هیچ گوهر در درون
🔺 می‌نمایم خویش را من بدگهر

✳️ رند سعدی شخصیتی است منفی و مست و باده‌خوار و نافرزانه و شاهدباز و البته، مخالف زهد و زاهد و ننگ و نام.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۹
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه بیست و نهم

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

⚡️ این بیت مضمون بیت اول را تایید می‌کند و می‌گوید: چه مناسبت دارد باده نوشی با صلاح و تقوی. استماع وعظ کجا و شنیدن ساز کجا. چون این دو با هم سازگار نیستند.

✔️ رِند: مردم زیرک و محیل.

✔️ رِندی: چون رندان بودن، زیرکی و نیرنگ‌سازی.

✔️ تقوی: پرهیزکاری.

✔️ سَماع: شنیدن و گوش فرا داشتن.

🔹 رندی که همان خراب‌ شدن در عشق معشوق است و به خاطر او از همه‌ چیز می‌گذرد، چه نسبتی دارد با کسی که به صلاح و مصلحت و تقوایِ ظاهری و احترام عمومی می‌اندیشد. همان‌طور که نسبتی بین شنیدنِ وعظ با نغمه‌ی رُباب که همان نغمه‌ی عشق است؛ نیست. 

🔸 تقوی و پرهیزگاری با عوالم بی‌پروایی چه مشابهتی دارد؛ شنیدن وعظ کجا و شنیدن آوای رباب کجا.

⁉️ رند عالم‌سوز که همه عالم (دنیا و آخرت) و اختیارات خود، چه کنم و چه نکنم را زیر پا نهاده و خواسته دوست، مورد نظرش می‌باشد را با مصلحت‌اندیشی چکار؟ دعوت واعظ به پرهیز و صلاح‌بینی کجا و نغمه‌های جان‌فزای دوست که از در و دیوار عالم هر لحظه بندگان را توجه می‌دهد کجا؟ که:

🌺 «إِلَهِی إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِیرِکَ وَ سُرْعَةَ طَوَاءِ مَقَادِیرِکَ مَنَعَا عِبَادَکَ الْعَارِفِینَ بِکَ عَنِ السُّکُونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْیَأْسِ مِنْکَ فِی بَلاءٍ... إِلَهِی کَیْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقَاهِرُ وَ کَیْفَ لا أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ»

☘ معبودا به درستی که پی در پی آمدن تدبیرت و نومیدی از تو در هنگام بلا و گرفتاری منع می‌کنند... الهی! چگونه اراده و آهنگ کاری کنم و حال آن‌که تنها چیز، و قاهر تویی؟ و چگونه تصمیم نگیرم درصورتی که تو خود امر فرموده‌ای؟

👌 و به گفته خواجه:

🔻 عاشقان را بر سر خود حکم نیست 
🔺 هرچه فرمان تو باشد آن کنند

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۷
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه بیست و هشتم

◀️ دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

❓خرقه چیست و دیدگاه حافظ درباره آن چیست؟

❇️ قسمت دوم

🔹 یکی از اصطلاحات مرسوم زمان، که خواجه شیراز از آن بهره می‌گیرد، واژه خرقه می‌باشد. از دیدگاه او خرقه، منزه نیست، بلکه بیش‌تر آلوده به ریا است.

🔸 با توجه به این‌که جامه، ظاهر انسان را از دید نامحرمان می‌پوشاند و هم‌چون حجابی است که می‌توان در پشت آن همه ظواهر را پنهان کرد، حافظ از این مفهوم در معنی ایهام به کار می‌برد.

🔰برخی نوشته‌اند: 

⬅️ خرقه حجابی است که عیب‌ها را زیر آن پنهان کرده‌اند و این از همان طرفندهای شعبده‌بازان اهل خرقه است در ظاهر به مبارزه با دشمنان دین برخاسته‌اند و در باطن؛ با پستی و رزالت، عهد مودت بسته‌اند. 

⬅️ خرقه برای حافظ، وسیله‌ای ست تا این دکان‌داران شریعت و طریقت را گوش‌مالی دهد و یک نفس در برابر این گروه ظاهرپرست اهل ریا می‌ایستد.

🔴 شاید در هر دوره‌ای انتقاد و کنایه بر اکثریت یا مذهب حاکم بر جامعه کار آسانی نباشد یا اصلا کار هرکسی نباشد و حافظ نیز در دوره‌ای می‌زیسته که میدان جولان برای تصوف و زاهدان باز و یا مورد حمایت حاکم بوده‌اند.

⬅️ «آقای دکتر استعلامی» در این‌باره می‌گوید: او در این راه ترس و بیمی به خود راه نمی‌دهد و نه از تیغ خون‌ریز حاکم می‌ترسد و نه از تکفیر خرقه‌پوشان حقوق بگیر دستگاه حاکم، و او ظلم زمانه و تظاهر زاهد خرقه‌پوش را در شعر خود فریاد میزند.

✳️ یکی از مفاهیمی که می توانیم از کلام حافظ استنباط نماییم این است که او با کسانی که خرقه می‌پوشند و خود را هم‌چون بتی در برابر مردم قـــرار می‌دهند و خود، حتی پایبند قوانین خرقه‌شان نیستند و این جامه را حتی در ازای یک جام می و شراب نیز گرو می‌گذارند مخالف است؛ اما مادام که بت در آستینشان پنهان نکرده باشند سر مخالفت ندارد. 

🔵 حافظ، کسانی که دیگران را وادار به تعظیم و تکریم خود می‌کنند و به دست‌بوسی یا پابوسی‌شان وا می‌دارند و از این عمل احمقانه بادی در گلو می‌افکنند و سرمست غرور و خودخواهی می‌شوند و در آستین خود بت پنهان کرده‌اند چون مجاهد فی سبیل اله به مبارزه برمی‌خیزد و در لباس کنایه و طنز، با این نیت‌ها و قصد‌های پلید ضد اجتماعی مبارزه می‌کند.

❎ در دیوان حافظ، او همیشه خود را سوای خرقه‌پوشان و زاهدپرستان می‌داند و در یک بیت این‌گونه عنوان می‌کند.

🔻 حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
🔺 ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

✴️ آقای خرمشاهی در ذیل این بیت این‌گونه می‌نویسد: حافظ در اشعار خود مکرر حساب خود را از آن‌هایی که به دین‌داری تظاهر می‌کنند جدا می‌کند و نماز زاهد را با عجب و خودبینی همراه می‌داند و مستی حافظ با نیاز به درگاه حق وامی به بخشودگی قلمداد می‌کند.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۵
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده