❇️ مژده وصل 💢

مجموعه مباحث ادبی اخلاقی حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین دست داده

❇️ مژده وصل 💢

مجموعه مباحث ادبی اخلاقی حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین دست داده

مجموعه بیانات شامل شرح حافظ، داستان وبرداشت های آزاد سیاسی و همچنین پاسخگویی به شبهات اعتقادی می باشد.
💢 مجموعه مباحث ادبی اخلاقی

🔘 ایتا 👇
https://eitaa.com/mozhdehvasl

🔘 واتساپ 👇
https://chat.whatsapp.com/GMDMyx0XxLQ0m6LStR9xos

🔘 اینستاگرام 👇
https://Instagram.com/mozhdehvasl

🔘 سروش 👇
https://sapp.ir/mozhdehvasl     
┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

 

💠 شرح حافظ
 جلسه سی و دوم

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

◀️ رند در اشعار حافظ

3⃣ قسمت سوم

🔹 وزن و اعتباری را که حافظ به «رندی» داد، به هیچ آیین و مسلک دیگری نداده است! به علاوه این‌که حافظ، برخلاف شاعران دیگر، رندی را آن‌گونه که بوده و بی‌ هیچ اصلاح و دست‌کاری دیگری، برگرفته است؛ اما آن را با فرهیختگی و فرهنگ ممتاز خویش در آمیخته و وزن و وقاری شکوه‌مند بخشیده است. 

🔸 حافظ در شعر خود نزدیک به صد بار از «رند» و «رندی» و «زندگی رندانه» سخن گفته و بارها به صراحت خود را «رند» خوانده است. شیوه‌ی بیان او در سخن گفتن از «رندی»، به انداز‌ه‌ای آمیخته با شور و شیفتگی است که کم‌تر پایبند یا پیروی، با چنان تعصب و حرارتی، خود را به آیین خویش منسوب می‌دارد! در شعر او هیچ نشانه یا قرینه‌ای مبنی بر ناخشنودی یا نکته‌گیری از کار «رندی» نمی‌توان یافت. در حالی که آیین‌های دیگر و از آن جمله تصوف و عرفان، در سخن او بارها آماج پرخاش و خشم رندانه‌ی او قرار می‌گیرد و در این کار حتی مردان راستین تصوف نیز، از گزند این پرخاش دور نمی‌مانند!

🔹 «حافظ» عنوان «رند» را به هنگام سرخوردگی و نفرت از تمام اسم و رسم‌های مرسوم عصر خود، به عنوان یک نام و نماد اید‌ه‌آل انتخاب نموده است. 

🔸 رندی، در سده‌های پیش از عصر «حافظ»، به آیین گروهی از مردم بی‌اعتنا به هرگونه رسم و سنت و نام و ننگ و حتی حق و ناحق و دیگر معیارهای مورد قبول محافظ مختلف اجتماعی، اطلاق می‌شده است.[1]

💢 به گفتۀ نویسنده، حافظ رند پارسا: «رندان راه و رسم قلندران را با شیوه‌ی پهلوانان، در هم آمیخته، از این دو، چیزی ساخته بودند به نام رندی. آزادمنشی و جوانمردی همراه با زور با زر، جرئت و جسارت توأم با امیال نفسانی و شهوی، لاقیدی نسبت به موازین شرع و عرف، تار و پود رندی را تشکیل می‌داد و این مجموعه‌ی رندی اگر در کسی جمع می‌آمد او رند نامیده می‌شد. این گروه نه پارسا بود نه پرهیزگار، نه محافظه‌کار و نه متظاهر، آشکارا به فسق و فجور می‌پرداختند و از هیچ گناه روی نمی‌گرداندند. بر روی هم مردمی گناه کار، هرزه‌گرد و هرزه‌پا، اما جسور و ظاهر و باطن یکی بودند و این صفت اخیر بین ایشان و «خواجه» که در قصد رسوا ساختن ریاکاران مدعی بود، رابطه‌ای محکم برقرار می‌ساخت.

🔹 به نزدیک «خواجه» این طایفه گناه‌کار معترف به گناه بر خیل مدعیان که به انکار گناه مصر بودند و چون به خلوت می‌شدند، آن کار دیگر می‌کردند به مراتب رجحان داشتند و او با مقایسه فعل این دو می‌توانست به موضوعات جالب ضد سالوس دست یابد و بی‌ریایی رندان را که خود مزیتی به شمار می‌رفت، چون خار در چشم ریاکاران فرو برده غزل‌های خود را بدان‌ها بیاراید. این جماعت جسور و بی‌باک ، فضول نیز بودند و در گشت و گذارهای خود سر به هر سوراخ می‌کردند و از هر کاری سر در می‌آورند. از اوضاع شهر اطلاع و از اعمال پنهانی شیخ و واعظ و از کارهای پوشیده و پنهان بزرگان خبر داشتند:

🔻 مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
🔺 ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست!

🔸 میکده‌ها در گرو کیسۀ تهی آنان بود و خرابات خانه دومشان و دیر مغان پناهگاه طبع شاهدبازشان، با مهرویان شهر سر و سّری داشتند و از کالای حسنشان باج می‌گرفتند و از بدکاران خراج می‌ستاندند. بنابراین غم بیش و کم و اندازه شکم نداشتند و تقدیر روزی‌رسان ایشان بود. نوجوانان و جوانان از شیرین کاشتن‌های این قوم که کم ترین‌شان شب‌روی و شب‌گردی و کمنداندازی و عیاری و عشق‌بازی بود، لذت می‌بردند و این سایه‌های روان را که همه در حرکت بودند، قهرمان می‌پنداشتند و آرزو می‌کردند که روزی مانند آن‌ها رند شوند و نظیر ایشان از در و دیوار مردم بالا بروند...».[2]

🔹 این رندان «به نام و ننگ اعتنایی نداشتند و در نیل به مقصود از هیچ چیز ملاحظه نمی‌کردند. کارشان لوطی‌بازی بود و شرارت. نه ملاحظه‌ی شرع، آن‌ها را محدود می‌کرد، نه پند و ملامت عامه، شاید گه‌گاه آثاری از جوانمردی و کارسازی نشان می‌دادند، اما غالباً از هیچ کاری روگردان نبودند. نه از غارت و شب‌گردی نه از تهدید و آدم‌کشی...»[3]

☑️ یعنی رند مفهوم جامع و شاملی بود که همه افراد بی‌اعتنا به آیین‌های اجتماعی و ارزش‌های انسانی و حتی مزدوران خودفروخته‌ای را که به قیمت یک شکم نان دست به مزدوری و کشتن انسان‌های پاک و آزاده می‌یازیدند نیز در بر می‌گرفت.

📚 پاورقی

[1]: حافظ و الهیات رندی، ص ۵۳.
[2]: حافظ رند پارسا، ص ۱۹.
[3]: از کوچه رندان، ص ۳.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈
💢 مجموعه مباحث ادبی اخلاقی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۶
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
جلسه سی و دوم

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

◀️ رند در اشعار حافظ

3⃣ قسمت سوم

🔹 وزن و اعتباری را که حافظ به «رندی» داد، به هیچ آیین و مسلک دیگری نداده است! به علاوه این‌که حافظ، برخلاف شاعران دیگر، رندی را آن‌گونه که بوده و بی‌ هیچ اصلاح و دست‌کاری دیگری، برگرفته است؛ اما آن را با فرهیختگی و فرهنگ ممتاز خویش در آمیخته و وزن و وقاری شکوه‌مند بخشیده است. 

🔸 حافظ در شعر خود نزدیک به صد بار از «رند» و «رندی» و «زندگی رندانه» سخن گفته و بارها به صراحت خود را «رند» خوانده است. شیوه‌ی بیان او در سخن گفتن از «رندی»، به انداز‌ه‌ای آمیخته با شور و شیفتگی است که کم‌تر پایبند یا پیروی، با چنان تعصب و حرارتی، خود را به آیین خویش منسوب می‌دارد! در شعر او هیچ نشانه یا قرینه‌ای مبنی بر ناخشنودی یا نکته‌گیری از کار «رندی» نمی‌توان یافت. در حالی که آیین‌های دیگر و از آن جمله تصوف و عرفان، در سخن او بارها آماج پرخاش و خشم رندانه‌ی او قرار می‌گیرد و در این کار حتی مردان راستین تصوف نیز، از گزند این پرخاش دور نمی‌مانند!

🔹 «حافظ» عنوان «رند» را به هنگام سرخوردگی و نفرت از تمام اسم و رسم‌های مرسوم عصر خود، به عنوان یک نام و نماد اید‌ه‌آل انتخاب نموده است. 

🔸 رندی، در سده‌های پیش از عصر «حافظ»، به آیین گروهی از مردم بی‌اعتنا به هرگونه رسم و سنت و نام و ننگ و حتی حق و ناحق و دیگر معیارهای مورد قبول محافظ مختلف اجتماعی، اطلاق می‌شده است.[1]

💢 به گفتۀ نویسنده، حافظ رند پارسا: «رندان راه و رسم قلندران را با شیوه‌ی پهلوانان، در هم آمیخته، از این دو، چیزی ساخته بودند به نام رندی. آزادمنشی و جوانمردی همراه با زور با زر، جرئت و جسارت توأم با امیال نفسانی و شهوی، لاقیدی نسبت به موازین شرع و عرف، تار و پود رندی را تشکیل می‌داد و این مجموعه‌ی رندی اگر در کسی جمع می‌آمد او رند نامیده می‌شد. این گروه نه پارسا بود نه پرهیزگار، نه محافظه‌کار و نه متظاهر، آشکارا به فسق و فجور می‌پرداختند و از هیچ گناه روی نمی‌گرداندند. بر روی هم مردمی گناه کار، هرزه‌گرد و هرزه‌پا، اما جسور و ظاهر و باطن یکی بودند و این صفت اخیر بین ایشان و «خواجه» که در قصد رسوا ساختن ریاکاران مدعی بود، رابطه‌ای محکم برقرار می‌ساخت.

🔹 به نزدیک «خواجه» این طایفه گناه‌کار معترف به گناه بر خیل مدعیان که به انکار گناه مصر بودند و چون به خلوت می‌شدند، آن کار دیگر می‌کردند به مراتب رجحان داشتند و او با مقایسه فعل این دو می‌توانست به موضوعات جالب ضد سالوس دست یابد و بی‌ریایی رندان را که خود مزیتی به شمار می‌رفت، چون خار در چشم ریاکاران فرو برده غزل‌های خود را بدان‌ها بیاراید. این جماعت جسور و بی‌باک ، فضول نیز بودند و در گشت و گذارهای خود سر به هر سوراخ می‌کردند و از هر کاری سر در می‌آورند. از اوضاع شهر اطلاع و از اعمال پنهانی شیخ و واعظ و از کارهای پوشیده و پنهان بزرگان خبر داشتند:

🔻 مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
🔺 ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست!

🔸 میکده‌ها در گرو کیسۀ تهی آنان بود و خرابات خانه دومشان و دیر مغان پناهگاه طبع شاهدبازشان، با مهرویان شهر سر و سّری داشتند و از کالای حسنشان باج می‌گرفتند و از بدکاران خراج می‌ستاندند. بنابراین غم بیش و کم و اندازه شکم نداشتند و تقدیر روزی‌رسان ایشان بود. نوجوانان و جوانان از شیرین کاشتن‌های این قوم که کم ترین‌شان شب‌روی و شب‌گردی و کمنداندازی و عیاری و عشق‌بازی بود، لذت می‌بردند و این سایه‌های روان را که همه در حرکت بودند، قهرمان می‌پنداشتند و آرزو می‌کردند که روزی مانند آن‌ها رند شوند و نظیر ایشان از در و دیوار مردم بالا بروند...».[2]

🔹 این رندان «به نام و ننگ اعتنایی نداشتند و در نیل به مقصود از هیچ چیز ملاحظه نمی‌کردند. کارشان لوطی‌بازی بود و شرارت. نه ملاحظه‌ی شرع، آن‌ها را محدود می‌کرد، نه پند و ملامت عامه، شاید گه‌گاه آثاری از جوانمردی و کارسازی نشان می‌دادند، اما غالباً از هیچ کاری روگردان نبودند. نه از غارت و شب‌گردی نه از تهدید و آدم‌کشی...»[3]

☑️ یعنی رند مفهوم جامع و شاملی بود که همه افراد بی‌اعتنا به آیین‌های اجتماعی و ارزش‌های انسانی و حتی مزدوران خودفروخته‌ای را که به قیمت یک شکم نان دست به مزدوری و کشتن انسان‌های پاک و آزاده می‌یازیدند نیز در بر می‌گرفت.

📚 پاورقی

[1]: حافظ و الهیات رندی، ص ۵۳.
[2]: حافظ رند پارسا، ص ۱۹.
[3]: از کوچه رندان، ص ۳.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۴
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

ت 

💠 شرح حافظ
جلسه سی و یکم

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

 ◀️ رندی در اشعار حافظ

2⃣ قسمت دوم

💢 دکتر تقی‌پور نامداریان در گمشده لب دریا پیرامون رندی حافظ می‌آورد:

🔹 رند، چهره‌ی محبوب دیگری است که آن هم تصویر «منِ» شعری حافظ است. رند نیز نقطه‌ی مقابل صوفی و شیخ و زاهد و مفتی و محتسب است و در کنار پیرمغان و حافظ. اگر پیر مغان اغلب چهره‌ی حکیمانه و متفکر حافظ را می‌نماید، رند بیش‌تر چهره‌ی عامی‌نما و پرخاش‌جویانه و گستاخانه و شیدا و شیفته‌گونه‌ی او را نشان می‌دهد به همین سبب رند شعر حافظ، رند بازاری که خود مظهر طمع‌کاری و ریا و تظاهر است، نیست، بلکه رند مدرسی و روشن فکر است.

🔸 به عبارت دیگر اگر «منِ» شاعرانه‌ی حافظ نماینده‌ی انسان طبیعیِ مقیم در عالم برزخی و مقام عدل انسانی است، پیر مغان چهره‌ی معمولاً معقول و روحانی و رند چهره‌ی محسوس و نفسانی اوست. این هر سه بر خلاف گروه مقابل مهم‌ترین صفتشان آن است که نه ادعای تدین و تقدس و بی‌اعتنایی به دنیا و تعلقات دنیوی دارند و نه از طریق لباس خاص یا انتساب به دسته و گروهی تظاهر به صلح و پاکی و وارستگی می‌کنند. اینان بی آن که مثل ملامتیه برای بد نام کردن خود پیش خلق در کارهای گناه‌آلود و خلاف عادت افراط کنند، آن‌چه گروه نخست به ظاهر منع می‌کنند تا پیش خلق نیک بنمایند، انجام می‌دهند و موجه می‌شمارند. این شیوه‌ی رفتار ـ‌که البته در عالم شعر حافظ وجود دارد و نه در عالم واقع‌ـ بر خلاف شیوه‌ی ملامتیه چندان افراط‌آمیز نیست که خود به قول صاحب کشف المحجوب از جهت دیگر انگیزه‌ی جلب توجه خلق شود، بلکه صرفا به اقتضای طبیعت انسانی در حد اعتدال است.

🔹 صفای باطن آنان نیز ناشی از همین امر است. رند نیز مثل پیرمغان و مثل «منِ» شاعرانه‌ی حافظ، عاشق، نظرباز، شراب خوار و خراباتی است، اما در ضمن لاابالی‌تر و بی‌احتیاط‌‌تر، به طوری که نه نسبتی با صلاح و تقوی دارد، نه اعتنایی به مصلحت‌بینی و سود و زیان. به همین سبب بدنام و نامه سیاه و بی‌سامان و بلاکش است. با این همه دارای صفات شایسته‌ی باطنی است: پاک‌باز، بی‌نیاز، بی‌حرص و دور از ریا و تظاهر. بارزترین صفت رند و پیر مغان و «منِ» حافظ دوری از ریاست. می خوارگی یا دم زدن از آن، سلاح ستیز آنان با ریاکاران است و برکنار داشتن خود از ریا و نیل به صفای دل. 

💢 دکتر محمود درگاهی نیز در حافظ و الهیات رندی پیرامون این امر بر این باور است که:

🔹 واژه‌نامه‌ها و نوشته‌های گونه‌گونی که درباره‌ی «رند» و «رندی» سخن گفته‌اند، یک زبان و بی‌استثناء، «لاابالی وارگی»، «بی‌بند و باری»، «حیله‌گری»، «خودپایی»، «فرصت‌طلبی» و... را از ارکان اساسی یک زندگی رندانه می‌دانند. این معانی از چند سده پیش از حافظ، تا سده‌ها بعد از او همواره، واژه‌ی «رند» و «رندی» را همراهی کرده است، اما پس از راه یافتن این واژه در زندگی و زبان برخی از مردان تصوف، بُعد معنایی دیگری نیز ـ‌که عبارت از «سلامت باطن» و «پرهیز از خودنمایی» است‌ـ با مفهوم اصلی آن همراه و موازی شده است.

🔸 از این رو، پاره‌ای از نوشته‌های فارسی، رندی را آیینی بی‌همال و اید‌ه‌آل دیده‌اند و در تبلیغ و ترویج آن کوشیده‌اند و پاره‌ای دیگر، آن را باطل و بیراهه خوانده‌اند! البته پاره سومی هم بوده‌اند که در این کار راهی میانه برگزیده‌اند. 

☑️ با این همه، آن‌چه که در همه‌ی این ادوار تاریخی و در تعبیرات و گزارش‌های گونه‌گون از رندی و به ویژه در محاورات توده‌های مردم، مشترک و بی‌تغییر مانده است، همان بی‌قیدی و بی‌بند و باری و بی‌اعتنایی به هنجارهای درست و نادرست اجتماعی، فرهنگی، دینی و حتی عرفی است که جوهر اصلی زندگی رندانه شمرده می‌شود.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۳
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه سی‌ام

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

◀️ رند در اشعار حافظ

1⃣ قسمت اول

🔸 کلمه رند در حافظ بسیار آمده و می‌توان گفت که از کلمات کلیدی است. مجموعاً باید گفت رند را به کسی اطلاق می‌کنند که زیرک، لاابالی، بی‌قید به آداب و رسوم عمومی و اجتماعی باشد. کسی که بی‌توجه به جو و محیط حداکثر بهره را از حیات گذرا برگیرد.

🔹 رند، واژه‌ای فارسی است به معنای زیرک، حیله‌گر، منکر، بی‌قید و لاابالی، بی‌سر و پا و آن‌که پایبند آداب و رسوم عمومی و اجتماعی نباشد و مصلحت‌اندیشی را انکار کند و هرچه پیش بیاید انجام دهد و بگوید. 

🔸 در اصطلاح تصوف، کسی است که ظاهر خود را در ملامت دارد و باطنش سالم باشد و نیز، دوست‌دار ذاتی که از التفات به غیر خدا آزاد گشته است، به تمامی گرفتار او شده، جز او کسی را نشناسد و جز او نبیند و نیندیشد. او کسی است که تمام رسوم ظاهری و قید و بندهای معمول را رها کرده و محو حقیقت شده باشد، اسرار حقیقت را دریافته و شریعت و طریقت را طی کرده باشد و به عبارت دیگر، به هیچ قیدی جز خدا مقید نباشد. 

🔰 واژۀ رند در تاریخچه‌ی خود سه مرحله را پشت سر گذاشته است:

1⃣ در مرحله‌ی نخست، این واژه معنایی منفی دارد.

2⃣ در مرحله‌ی دوم، در متون عرفانی (به ویژه شعر) شخصیتی مطلوب دارد و برخی از خصوصیات ناپسندِ وی، مثل باده‌پرستی و لاابالی‌گری، مظهر وارستگی و سرمستی و رهایی از بندِ تعلقات می‌شود و این فحوای مثبت در شعر حافظ به اوج شکوفایی خود می‌رسد‌، به گونه‌ای که رند و رندی از واژه‌های نهادین شعر او به شمار می‌آید.

3⃣ در مرحله‌ی سوم، رند دوباره معنایی منفی می‌یابد، چنان‌که امروزه در ایران رند به آدمی فرصت‌طلب گفته می‌شود که جز به سود خود و زیان دیگران به چیز دیگری نمی‌اندیشد و ترکیباتی از آن نیز، مانند کهنه ‌رند و مردِ رند و خرمرد رند، کاربرد دارد.

🔹 شماری از ترکیباتی که با واژه‌ی رند در شعر فارسی به کار رفته، چنین است: رند اوباش، رند بازاری، رند بی‌ سر و پا، رند پارسا، رند جامه‌سوز، رند جرعه‌نوش، رند خداشناس، رند خرابات، رند ره‌نشین، رند صاحبدل، رند قلندر، رند لاابالی، رند لوند، رند مفلس قلاش و رند میکده.

🔸 واژه‌ی رند در آغاز معنایی منفی و ناپسند داشته است، دارای هیچ‌گونه اشاره‌ی عرفانی و فحوای مثبت نبوده و برابر بود با مردم بی‌ سر و پا و اراذل و اوباش. 

✳️ در میان شاعران فارسی زبان، رند نخستین بار در دیوان سنایی غزنوی است که فحوایی مثبت می‌پذیرد و ارزشی والا می‌یابد. برای نمونه، او در شعرهایش رندی و ناداشتی [=فقر] را در روز رستاخیز خوب می‌داند، رند را با خرابات و می‌ پرستی و مستی مرتبط می‌گرداند و مذهب و شیوه‌ی او را قلاشی می‌داند و در کنار این‌ها عقیده دارد که:

🔻 از بند علایق نشود نفس تو آزاد 
🔺 تا بندۀ رندان خرابات نگردی

🔻 تا خدمت رندان نگزینی به دل و جان 
🔺 شایستۀ سکان سماوات نگردی

✳️ خیام نیز در رباعیات خویش واژه‌ی رند را به کار برده است و او را نیست انگار و آنارشیستی معرفی می‌کند که نمودگار لاابالی‌گری و بی‌هراسی است:

🔻 رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
🔺 نه کفر، نه اسلام، نه دنیا و نه دین

🔻 نه حق، نه حقیقت، نه شریعت، نه یقین
🔺 اندر دو جهان که را بود زهرۀ این؟

✳️ عطار نیشابوری، رند را مفلس قلاش و قلندر و عاشق‌پیشه و لاابالی و باده‌نوش وصف می‌کند. در غزلی در توصیف صفات رند آورده است:

🔻 گرچه من رندم ولیکن نیستم
🔺 دزد شب رو، رهزن و دریوزه‌گر

🔻 نیستم مرد ریا و زرق و فن
🔺 فارغم از ننگ و نام و خیر و شر

🔻 چون ندارم هیچ گوهر در درون
🔺 می‌نمایم خویش را من بدگهر

✳️ رند سعدی شخصیتی است منفی و مست و باده‌خوار و نافرزانه و شاهدباز و البته، مخالف زهد و زاهد و ننگ و نام.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۹
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه بیست و نهم

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

⚡️ این بیت مضمون بیت اول را تایید می‌کند و می‌گوید: چه مناسبت دارد باده نوشی با صلاح و تقوی. استماع وعظ کجا و شنیدن ساز کجا. چون این دو با هم سازگار نیستند.

✔️ رِند: مردم زیرک و محیل.

✔️ رِندی: چون رندان بودن، زیرکی و نیرنگ‌سازی.

✔️ تقوی: پرهیزکاری.

✔️ سَماع: شنیدن و گوش فرا داشتن.

🔹 رندی که همان خراب‌ شدن در عشق معشوق است و به خاطر او از همه‌ چیز می‌گذرد، چه نسبتی دارد با کسی که به صلاح و مصلحت و تقوایِ ظاهری و احترام عمومی می‌اندیشد. همان‌طور که نسبتی بین شنیدنِ وعظ با نغمه‌ی رُباب که همان نغمه‌ی عشق است؛ نیست. 

🔸 تقوی و پرهیزگاری با عوالم بی‌پروایی چه مشابهتی دارد؛ شنیدن وعظ کجا و شنیدن آوای رباب کجا.

⁉️ رند عالم‌سوز که همه عالم (دنیا و آخرت) و اختیارات خود، چه کنم و چه نکنم را زیر پا نهاده و خواسته دوست، مورد نظرش می‌باشد را با مصلحت‌اندیشی چکار؟ دعوت واعظ به پرهیز و صلاح‌بینی کجا و نغمه‌های جان‌فزای دوست که از در و دیوار عالم هر لحظه بندگان را توجه می‌دهد کجا؟ که:

🌺 «إِلَهِی إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِیرِکَ وَ سُرْعَةَ طَوَاءِ مَقَادِیرِکَ مَنَعَا عِبَادَکَ الْعَارِفِینَ بِکَ عَنِ السُّکُونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْیَأْسِ مِنْکَ فِی بَلاءٍ... إِلَهِی کَیْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقَاهِرُ وَ کَیْفَ لا أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ»

☘ معبودا به درستی که پی در پی آمدن تدبیرت و نومیدی از تو در هنگام بلا و گرفتاری منع می‌کنند... الهی! چگونه اراده و آهنگ کاری کنم و حال آن‌که تنها چیز، و قاهر تویی؟ و چگونه تصمیم نگیرم درصورتی که تو خود امر فرموده‌ای؟

👌 و به گفته خواجه:

🔻 عاشقان را بر سر خود حکم نیست 
🔺 هرچه فرمان تو باشد آن کنند

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۷
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه بیست و هشتم

◀️ دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

❓خرقه چیست و دیدگاه حافظ درباره آن چیست؟

❇️ قسمت دوم

🔹 یکی از اصطلاحات مرسوم زمان، که خواجه شیراز از آن بهره می‌گیرد، واژه خرقه می‌باشد. از دیدگاه او خرقه، منزه نیست، بلکه بیش‌تر آلوده به ریا است.

🔸 با توجه به این‌که جامه، ظاهر انسان را از دید نامحرمان می‌پوشاند و هم‌چون حجابی است که می‌توان در پشت آن همه ظواهر را پنهان کرد، حافظ از این مفهوم در معنی ایهام به کار می‌برد.

🔰برخی نوشته‌اند: 

⬅️ خرقه حجابی است که عیب‌ها را زیر آن پنهان کرده‌اند و این از همان طرفندهای شعبده‌بازان اهل خرقه است در ظاهر به مبارزه با دشمنان دین برخاسته‌اند و در باطن؛ با پستی و رزالت، عهد مودت بسته‌اند. 

⬅️ خرقه برای حافظ، وسیله‌ای ست تا این دکان‌داران شریعت و طریقت را گوش‌مالی دهد و یک نفس در برابر این گروه ظاهرپرست اهل ریا می‌ایستد.

🔴 شاید در هر دوره‌ای انتقاد و کنایه بر اکثریت یا مذهب حاکم بر جامعه کار آسانی نباشد یا اصلا کار هرکسی نباشد و حافظ نیز در دوره‌ای می‌زیسته که میدان جولان برای تصوف و زاهدان باز و یا مورد حمایت حاکم بوده‌اند.

⬅️ «آقای دکتر استعلامی» در این‌باره می‌گوید: او در این راه ترس و بیمی به خود راه نمی‌دهد و نه از تیغ خون‌ریز حاکم می‌ترسد و نه از تکفیر خرقه‌پوشان حقوق بگیر دستگاه حاکم، و او ظلم زمانه و تظاهر زاهد خرقه‌پوش را در شعر خود فریاد میزند.

✳️ یکی از مفاهیمی که می توانیم از کلام حافظ استنباط نماییم این است که او با کسانی که خرقه می‌پوشند و خود را هم‌چون بتی در برابر مردم قـــرار می‌دهند و خود، حتی پایبند قوانین خرقه‌شان نیستند و این جامه را حتی در ازای یک جام می و شراب نیز گرو می‌گذارند مخالف است؛ اما مادام که بت در آستینشان پنهان نکرده باشند سر مخالفت ندارد. 

🔵 حافظ، کسانی که دیگران را وادار به تعظیم و تکریم خود می‌کنند و به دست‌بوسی یا پابوسی‌شان وا می‌دارند و از این عمل احمقانه بادی در گلو می‌افکنند و سرمست غرور و خودخواهی می‌شوند و در آستین خود بت پنهان کرده‌اند چون مجاهد فی سبیل اله به مبارزه برمی‌خیزد و در لباس کنایه و طنز، با این نیت‌ها و قصد‌های پلید ضد اجتماعی مبارزه می‌کند.

❎ در دیوان حافظ، او همیشه خود را سوای خرقه‌پوشان و زاهدپرستان می‌داند و در یک بیت این‌گونه عنوان می‌کند.

🔻 حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
🔺 ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را

✴️ آقای خرمشاهی در ذیل این بیت این‌گونه می‌نویسد: حافظ در اشعار خود مکرر حساب خود را از آن‌هایی که به دین‌داری تظاهر می‌کنند جدا می‌کند و نماز زاهد را با عجب و خودبینی همراه می‌داند و مستی حافظ با نیاز به درگاه حق وامی به بخشودگی قلمداد می‌کند.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۵
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه بیست و هفتم

◀️ دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

❓خرقه چیست و دیدگاه حافظ درباره آن چیست؟

❇️ قسمت اول:

🔹 خرقه، از ریشه خَرْق به معنای پاره کردن، در لغت به‌ معنای تکه‌ای از لباسِ پاره‌ شده است. خرقه صوفیان غالبا یا از تکه ‌پارچه‌های دورریز دیگران دوخته شده بود یا از خرقه‌هایی که در سماع پاره می‌شد. جنس خرقه از پشم، پنبه یا پلاس و پوست بوده است که از این میان پشم را اولی می‌دانسته‌اند که از آن برای وصله زدن استفاده می‌کردند. هم‌چنین به معنای لباس پر از وصله یا حتی لباسی است که کل آن از تکه‌های مختلف دوخته شده است. 

🔸 رنگ خرقه نیز بیش‌تر سفید، سیاه، ملمع (رنگارنگ، به‌ سبب تکه‌های مختلف آن) یا ازرق (کبود) بوده که رنگ ازرق رواج بیش‌تری داشته به‌ نحوی که خرقه به این رنگ معروف بوده است، اما در قرون متأخر از رنگ‌های دیگری نیز نام برده‌اند.

⬅️ «هجویری» دو دلیل برای ترجیح رنگ کبود ذکر کرده، یکی این‌که رنگ کبود برخلاف رنگ سفید چرک‌تاب است و این مناسب حال صوفیان بوده که همواره در سفر بوده‌اند و شستن لباس سفید برایشان دشوار بوده است. دیگر آن‌که صوفی دنیا را دار محنت و مصیبت می‌داند و رنگ مناسب این حال لباس کبود است که نشانه ماتم و عزاست.

🔹 شرط شیخی که خرقه می‌پوشاند نیز آن است که عالم به اصول شریعت و عارف به آداب طریقت و واقف به اسرار حقیقت باشد تا بتواند مشکلات مرید را در این سه مرتبه رفع کند، خود از فراز و نشیب طریقت گذشته و ذوق احوال را چشیده باشد و بر حال مرید اشراف داشته باشد تا اگر او را مستعد یافت، پرورش دهد و اگر دریافت که سالک روزی از طریق، بازخواهد گشت، در همان ابتدا او را منع کند.

✳️ پوشیدن خرقه به معنای بیعت با شیخ است و تسلیم حکم او شدن و مرید، حق اعتراض به شیخ را ندارد. افزون بر این، پوشیدن خرقه رمزی از ارتباط معنوی مرید و مراد است. بر همین اساس، خرقه به‌ یک معنا نشان‌دهنده هویت طریقتی صوفی، هم به معنای عام (طریقت تصوف) هم به معنای خاص (سلسله طریقتی)، بوده و خرقه داشتن مانند داشتن پیر و مرشد بوده است، به‌گونه‌ای که صوفیان وقتی درویشی را نمی‌شناختند از او می‌پرسیدند: خرقه از دست چه کسی داری؟ هم‌چنین صوفیان اگر از اصول تصوف تخطی می‌کردند ممکن بود خرقه‌شان را از ایشان بگیرند.

🔰 در مورد واژه خرقه نظریات زیادی در طول تاریخ توسط دانش‌پژوهان و این‌که چگونه این واژه در دورانی از تاریخ توانست با رنگ معنویت، تزویر و فریب را در پشت نماد خود پنهان نماید و درباره معرفی و معنای واژهایی که خواجه شیراز، به کار می‌برد: 

⬅️ «آقای نیازی کرمانی» خرقه را این‌گونه معرفی می‌کند: جامه‌ای آستین‌دار و پیش بسته که از سر می‌پوشند و از ســـر به در می‌آورند و نشانه صـــوفیان بوده است و علت اشتهار آن این است که پاره‌های مختلف و گاهی رنگارنگ به هم آورده و از آن‌ها خرقه می‌سازند.

⬅️ در جایی دیگر می‌گوید خرقه لباس اهل تصوف است که به معنی سنتی آن، پوشیدن لباس از دست پیر و مراد و شیخ می‌باشد که از قرن پنجم هجری آثار خرقه‌پوشی از دست پیر، در تصوف آشکار شد.

⬅️ ایشان در جای دیگر در خصوص پوشیدن خرقه توسط افـــــــرادی خاص و قواعد پوشیدن آن می‌گوید: خرقه پوشیدن رمز دخول رسمی در حوزه ارادت و حلقه خاص مریدی شیخ یا پیر خاص بوده است و قدما خرقه را به لحاظ معنوی به دو دسته تقسیم کرده‌اند:

👌 خرقه ارادت و خرقه تبرک و متاخرین خرقه ولایت را نیز به آن افزوده‌اند.

⏪ خرقه ارادت در تصوف، اصل است که نه به عنوان نفی خرقه اول یا طلاق و بطلان آن، بلکه به عنوان برکت یافتن و تشبه است. خرقه تبرک را به طالبی می‌داده‌اند ولی خرقه ارادت، خاص (طالب صادق راغب) است و خرقه ارادت را به عنوان خرقه نسبت نیز می‌گفته‌اند و خرقه ولایت به کسی داده می‌شده است که شیخ و مراد، کسی را به عنوان جانشین و به نمایندگی به مجلس می‌فرستاده است و هم‌چنین  یکی از نویسندگان پوشیدن خرقه نزد صوفیان در حکم تسلیم به حکم شیخ می‌داند و از آن به مرگ سبز تعبیر می‌نماید.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۴
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ

 جلسه بیست و ششم

🔻دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
🔺 کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

🔹 دلم از صومعه و از خرقه ریا زده شد؛ یعنی از هر دو این‌ها بیزارم. کجاست دیر مغان؟ میخانه و شراب خالص و صاف کجاست. یعنی این‌که از زرق و ریا بیزارم و از ظاهرسازی نفرت دارم. سلوک طریق عشق و رندی را می‌خواهم. 

✔️ صومعه: در اصل عبادت‌گاه نصارا بوده ولی بعدها مطلقاَ به عبادت‌گاه اطلاق شد، مجازاً عبادت‌گاه اهل اسلام و خانقاه و مقصود حافظ همان خانقاه است. معنای اصلی آن «عبادت‌گاه راهب (ترسایان و جز آن) برابر با دیر».[1] به این معنی، به صورت جمع یعنی صوامع در قرآن مجید به کار رفته است.[2] 

✔️ معنای دیگرش که باز هم در فرهنگ معین تصریح شده خانقاه است.

✳️ صومعه در اشعار حافظ:

‼️ حافظ و صومعه!!!

🔻 گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن
🔺 شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود

🔻 سر ز حسرت به در میکده‌ها برگردم
🔺 چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود

🔻 حافظ به کوی میکده دایم به صدق دل
🔺 چون صوفیان صومعه دار از صفا رود

🔻 خوش می‌کنم به باده مشکین مشام جان
🔺 کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید

🔻 صوفی ز کنج صومعه با پای خم نشست
🔺 تا دید محتسب که سبو می کشد به دوش

🔻 تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
🔺 به در صومعه با بربط و پیمانه روم

🔻 صوفی صومعه عالم قدسم لیکن
🔺 حالیا دیر مغان است حوالتگاهم

🔻 نذر و فتوح صومعه در وجه می‌نهیم
🔺 دلق ریا به آب خرابات برکشیم

🔻 ز کنج صومعه حافظ مجوی گوهر عشق
🔺 قدم برون نه اگر میل جست و جو داری

🔻 نوای چنگ بد انسان زند صلای صبوح
🔺 که پیر صومعه راه در مغان گیرد

🔰 یک خصوصیت دیگر صومعه (=خانقاه) در شعر حافظ این است که نقطه‌ی مقابل دیر مغان است؛ چنان‌که از همین بیت مورد بحث هم برمی‌آید و علاوه بر آن:

🔻 زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار
🔺 که ره از صومعه تا دیر مغان این همه نیست

🔻 بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
🔺 مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند

📚 پاورقی:

⬅️ [1]: فرهنگ معین.
⬅️ [2]: حج/ 40.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۲
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠شرح حافظ
 جلسه بیست وپنجم

🔻 صلاح کار کجا و من خراب کجا
🔺 ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

✔️ صلاح کار: درستی کار، درست کردار، نیکوکار، مصلحت اندیش. صلاح در برابر فساد به معنی شایسته و سزاوار. بسامانی -اصلاح شدن. درست شدن. به سامان آمدن

✔️ خراب: فاسد و گناه‌کار، ویران، در برابر آباد؛ بی خود از شراب یا مست مست، سیاه مست، تباه. 

🔹 واو در مصراع اول، افاده معنی دوری و ناسازگاری می‌کند؛ یعنی من با صلاح کار فاصله دارم. «غیاث‌الغات» این واو را واو استعباد نامیده است.

🔸 یار به فکر آرایش و اصلاح خود است اما من به فکر باده نوشی و مستی. هیچ مناسبتی بین من و یار نیست. مصراع دوم همین معنی را تایید می‌کند و می‌گوید: بین طریق عشق و طریق زهد تنافی وجود دارد.

🔹 مصلحت اندیشی در کارهای زندگی نیاز به حزم و دوراندیشی دارد و من که رند و بی پروا هستم، از صلاح اندیشی به دورم. میان روش زندگی من با مصلحت اندیشی فاصله بسیار است.
اندیشیدن به صلاح زندگی و عافیت‌طلبی و مشغول مشهورات شدن کجا و مسیری که سالک الی الله انتخاب کرده که آن خراب عشق بودن است، کجا؟ انسان در خراب عاشقانه جز به محبوب و معشوق نمی‌اندیشد و لذا جایی برای مصلحت‌اندیشی نمی‌ماند زیرا بسیار تفاوت است بین عافیت‌طلبی و رفاه و شهرت، با زندگی در زیر سایه عشق و تنها به معشوق نظر داشتن که آن معشوق همان ساقی غزل اوّل باشد.

🔸 صلاح کار به معنی مصلحت و آن‌چه در امور زندگی منافع و مصالح را برای فرد در پی داشته باشد و کسی را که در پی صلاح کار باشد مصلحت‌اندیش می‌نامند. 

⬅️ مصلحت‌اندیشی تمایلات شخصی و منافع نفسانی را هدف می‌گیرد که در زندگی روزمره و در منطق آنان که زندگی را در خود و رسیدن به تمایلات و مشتهیات خود خلاصه می‌دانند امری  مطلوب و ستوده است لذا عبادت حضرت حق را نیز از همین منظر می‌نگرند و عبادت می‌کنند تا به خواسته ایشان از نوع دنیوی و اخروی آن برسند؛ اما اندیشیدن به منافع خود و نیل به خواهش‌های نفس از نوع دنیوی واخروی‌اش در عالم عشق جایگاهی ندارد زیرا عاشق حقیقی خودی ندارد که به مصلحتش بیاندیشد او خود را ویران ساخته تا همه وجودش را از آن معشوق نماید و لذاست که عارف شیرازی مصلحت‌اندیشی را با خود ناسازگار می‌داند، او به شیوه متداول خویش از تضاد معنی صلاح و خراب برای ارایه مفهوم مطلوب خویش بهره می‌جوید او که خود را خراب معرفی می‌کند و از این کلمه هر دو معنی ویران و بسیار مست را مدنظر دارد می‌گوید این دو معنی را که با صلاح کار در تضاد و تقابل است و فاصله میان آن دو از بسامانی و درستی و سلامت تا خرابی و ویرانی است چگونه می‌توان از من انتظار داشت منی که خودم را و منیت و تمایلات شخصی‌ام را و مشتهایات نفسانیم را همه ویران کرده‌ام و منی که از شراب عشق مست مستم چگونه می‌توانم به مصلحت خویش بیاندیشم کدام خویش خویشی که ویران شده و خویشی که در عشق معشوق و محبوب بیخود گردیده است؟

👌 این ویژگی از شرایط و مراتب اخلاص در عبودیتی است که حق‌تعالی از آنان که آرزوی لقاء و وصال حضرتش را در اندیشه دارند در کنار شایسته‌سازی وجود خود می‌طلبد یکی از آدابش همین است زیرا براساس آموزه قرآن هر آن چیزی را که آدمی محبت و علاقه‌مندی به آن را در کنار و هم‌پای محبت به خداوند قرار دهد که تمایلات و خواسته‌‌های نفسانی (هواهای نفسانی) از آن جمله‌اند همانند‌سازی برای حق‌تعالی و شرک است:

🌺 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ...[1]

❇️ اما مؤمنان و حق‌گرایان به ساحت حضرت حق به حضرت او عشق می‌ورزند. 

📚 پاورقی:

⚜ [1]:البقرة/ 165. و از مردمان کسانی  هستند که جز خدا همتایانی برمی‌گزینند که آن‌ها را همانند و هم‌پای خداوند دوست می‌دارند در حالی که آنان که ایمان آورده‌اند دارای شدیدترین محبت (عشق) به خداوند هستند...

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۱
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه بیست و چهارم

◀️ غزل دوم

🌹 با یاری پروردگار عالم شرح غزل اول حافظ را به پایان بردیم. گرچه به علت محدودیّت‌هایی که فضای مجازی دارد مجبور شدیم مطالب را به صورت بسیار فشرده و خلاصه در بیست و سه قسمت بیاوریم. 

☑️ امیدواریم که مورد توجه ادب دوستان عزیز قرار گرفته باشد. 

⬅️ از این جلسه سعی می‌کنیم شرحی بر غزل دوم حافظ را شروع کنیم و ان‌شاءالله در جلسات مختلف به بیان آن بپردازیم. 

👌 لازم به ذکر است که از این قسمت به بعد چون جلسات کلاس‌های شرح حافظ استاد دست‌داده به صورت متفرقه بوده و همان‌هایی هم که برگزار شده متن و یا فایل صوتی‌اش در دسترس نیست بنابراین از نوشته‌های ایشان استفاده خواهیم نمود.

✳️ متن غزل دوم لسان الغیب شیرازی:

🔻 صلاح کار کجا و من خراب کجا
🔺 ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

🔻 دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
🔺 کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

🔻 ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
🔺 چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

🔻 چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
🔺 کجا رویم بفرما از این جناب کجا

🔻 مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
🔺 کجا همی‌ روی ای دل بدین شتاب کجا

🔻 بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
🔺 خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

🔻 قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
🔺 قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۱۹
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده