💠 شرح حافظ
جلسه سی و دوم
🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
◀️ رند در اشعار حافظ
3⃣ قسمت سوم
🔹 وزن و اعتباری را که حافظ به «رندی» داد، به هیچ آیین و مسلک دیگری نداده است! به علاوه اینکه حافظ، برخلاف شاعران دیگر، رندی را آنگونه که بوده و بی هیچ اصلاح و دستکاری دیگری، برگرفته است؛ اما آن را با فرهیختگی و فرهنگ ممتاز خویش در آمیخته و وزن و وقاری شکوهمند بخشیده است.
🔸 حافظ در شعر خود نزدیک به صد بار از «رند» و «رندی» و «زندگی رندانه» سخن گفته و بارها به صراحت خود را «رند» خوانده است. شیوهی بیان او در سخن گفتن از «رندی»، به اندازهای آمیخته با شور و شیفتگی است که کمتر پایبند یا پیروی، با چنان تعصب و حرارتی، خود را به آیین خویش منسوب میدارد! در شعر او هیچ نشانه یا قرینهای مبنی بر ناخشنودی یا نکتهگیری از کار «رندی» نمیتوان یافت. در حالی که آیینهای دیگر و از آن جمله تصوف و عرفان، در سخن او بارها آماج پرخاش و خشم رندانهی او قرار میگیرد و در این کار حتی مردان راستین تصوف نیز، از گزند این پرخاش دور نمیمانند!
🔹 «حافظ» عنوان «رند» را به هنگام سرخوردگی و نفرت از تمام اسم و رسمهای مرسوم عصر خود، به عنوان یک نام و نماد ایدهآل انتخاب نموده است.
🔸 رندی، در سدههای پیش از عصر «حافظ»، به آیین گروهی از مردم بیاعتنا به هرگونه رسم و سنت و نام و ننگ و حتی حق و ناحق و دیگر معیارهای مورد قبول محافظ مختلف اجتماعی، اطلاق میشده است.[1]
💢 به گفتۀ نویسنده، حافظ رند پارسا: «رندان راه و رسم قلندران را با شیوهی پهلوانان، در هم آمیخته، از این دو، چیزی ساخته بودند به نام رندی. آزادمنشی و جوانمردی همراه با زور با زر، جرئت و جسارت توأم با امیال نفسانی و شهوی، لاقیدی نسبت به موازین شرع و عرف، تار و پود رندی را تشکیل میداد و این مجموعهی رندی اگر در کسی جمع میآمد او رند نامیده میشد. این گروه نه پارسا بود نه پرهیزگار، نه محافظهکار و نه متظاهر، آشکارا به فسق و فجور میپرداختند و از هیچ گناه روی نمیگرداندند. بر روی هم مردمی گناه کار، هرزهگرد و هرزهپا، اما جسور و ظاهر و باطن یکی بودند و این صفت اخیر بین ایشان و «خواجه» که در قصد رسوا ساختن ریاکاران مدعی بود، رابطهای محکم برقرار میساخت.
🔹 به نزدیک «خواجه» این طایفه گناهکار معترف به گناه بر خیل مدعیان که به انکار گناه مصر بودند و چون به خلوت میشدند، آن کار دیگر میکردند به مراتب رجحان داشتند و او با مقایسه فعل این دو میتوانست به موضوعات جالب ضد سالوس دست یابد و بیریایی رندان را که خود مزیتی به شمار میرفت، چون خار در چشم ریاکاران فرو برده غزلهای خود را بدانها بیاراید. این جماعت جسور و بیباک ، فضول نیز بودند و در گشت و گذارهای خود سر به هر سوراخ میکردند و از هر کاری سر در میآورند. از اوضاع شهر اطلاع و از اعمال پنهانی شیخ و واعظ و از کارهای پوشیده و پنهان بزرگان خبر داشتند:
🔻 مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
🔺 ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست!
🔸 میکدهها در گرو کیسۀ تهی آنان بود و خرابات خانه دومشان و دیر مغان پناهگاه طبع شاهدبازشان، با مهرویان شهر سر و سّری داشتند و از کالای حسنشان باج میگرفتند و از بدکاران خراج میستاندند. بنابراین غم بیش و کم و اندازه شکم نداشتند و تقدیر روزیرسان ایشان بود. نوجوانان و جوانان از شیرین کاشتنهای این قوم که کم ترینشان شبروی و شبگردی و کمنداندازی و عیاری و عشقبازی بود، لذت میبردند و این سایههای روان را که همه در حرکت بودند، قهرمان میپنداشتند و آرزو میکردند که روزی مانند آنها رند شوند و نظیر ایشان از در و دیوار مردم بالا بروند...».[2]
🔹 این رندان «به نام و ننگ اعتنایی نداشتند و در نیل به مقصود از هیچ چیز ملاحظه نمیکردند. کارشان لوطیبازی بود و شرارت. نه ملاحظهی شرع، آنها را محدود میکرد، نه پند و ملامت عامه، شاید گهگاه آثاری از جوانمردی و کارسازی نشان میدادند، اما غالباً از هیچ کاری روگردان نبودند. نه از غارت و شبگردی نه از تهدید و آدمکشی...»[3]
☑️ یعنی رند مفهوم جامع و شاملی بود که همه افراد بیاعتنا به آیینهای اجتماعی و ارزشهای انسانی و حتی مزدوران خودفروختهای را که به قیمت یک شکم نان دست به مزدوری و کشتن انسانهای پاک و آزاده مییازیدند نیز در بر میگرفت.
📚 پاورقی
[1]: حافظ و الهیات رندی، ص ۵۳.
[2]: حافظ رند پارسا، ص ۱۹.
[3]: از کوچه رندان، ص ۳.
┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈
💢 مجموعه مباحث ادبی اخلاقی