❇️ مژده وصل 💢

مجموعه مباحث ادبی اخلاقی حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین دست داده

❇️ مژده وصل 💢

مجموعه مباحث ادبی اخلاقی حجت الاسلام و المسلمین زین العابدین دست داده

مجموعه بیانات شامل شرح حافظ، داستان وبرداشت های آزاد سیاسی و همچنین پاسخگویی به شبهات اعتقادی می باشد.
💢 مجموعه مباحث ادبی اخلاقی

🔘 ایتا 👇
https://eitaa.com/mozhdehvasl

🔘 واتساپ 👇
https://chat.whatsapp.com/GMDMyx0XxLQ0m6LStR9xos

🔘 اینستاگرام 👇
https://Instagram.com/mozhdehvasl

🔘 سروش 👇
https://sapp.ir/mozhdehvasl     
┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

 

💠 شرح حافظ
 قسمت چهلم

🔻 اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
🔺 به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

⚜ مفسران اشعار حافظ هرکدام این غزل را به شکلی تفسیر‌ و معنی کرده‌اند. عده‌ای آن را کاملا عاشقانه‌ای که در آن عشق مجازی و سرابی موج می‌زند و عده دیگر عرفانی شرحش کرده‌اند.

✳️ در تفسیر اشعار حافظ باید فراموش نکنیم با حافظی روبه‌رو هستیم که هرچه دارد از اُنس سحرگاهان اوست با معبودش و خودش از آن خلوت‌ها این‌طور خبر می‌دهد:

🔻 هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
🔺 از یمن دعای شب و ورد سحری بود

⬅️ بنابراین کسانی که می‌خواهند اشعار حافظ را بفهمند ابتدا باید به شخصیت و علایق حافظ نگاهی بیندازند و سپس به شرح و تفسیر روی آورند در غیر این صورت تفاسیر، کلام آن‌هاست و نه مقصود و هدف حافظ.

🔸 اگر دلبر زیبای شیرازی از ما دل‌جویی کند و مهربانی نماید، دو شهر بزرگ سمرقند و بخارا را بر خال مشکینش نثار می‌کنم.

✔️ ترک شیرازی: ترکان شیراز زیبارو بودند و به همین دلیل حافظ معشوق را به آنان تشبیه کرده است. عده‌ای نیز می‌گویند: از سپاهیان هلاکو عده زیادی در شیراز توطن جستند و در آن‌جا تولید نسل نموده‌اند. در این صورت مراد از ترک شیرازی تشبیه و استعاره نیست و بلکه ترکانی است که در شیراز اقامت گریده‌اند. به نظر نگارنده، ترک شیرازی اشاره به معشوق ازلی است که مدّ نظر حافظ است و عموماً حافظ در این رابطه اشاراتی دارد و نباید به دنبال مصداق ترک شیرازی بود.

⬅️ ترک در لغت به معنای تاتار است و چون این قوم فطرتاَ خون‌خوار و ظالم و بی‌رحم بوده‌اند. شعرای عجم معشوق‌ها را در بی‌رحمی و سنگ‌دلی نسبت به عشاق خود به قوم ترک تشبیه کرده و آن‌ها را ترک لقب داده‌اند.

✔️ خال هندو: چون هندی‌ها خال سیاه داشتند، این عبارت به کار رفته است و «هندو» به‌طور کلی گاه به جای واژه سیاه از هر چیزی به کار می‌رود. این‌که به خال هندو می‌بخشد و نه به خود او، به دلیل مبالغه در احترام بوده است، یعنی ارزش معشوق بسیار بالاتر از این‌هاست و این همه یک پیش‌کش کوچک است. حافظ در ازاء نظری که معشوق ازلی به او می‌اندازد از آبادترین سرزمین‌های عالم ناسوت روی برمی‌تابد و دیگر هیچ کجای این عالم، مطلوب او نیست. به خال سیاه او که مقام اندک  همه‌ی کثرات در احدیت است، هیچ جایی برای هیچ‌چیز قایل نیست.

✔️ سمرقند و بخارا : دو شهر مجاور هستند که در آن زمان بزرگ‌‌ترین شهرهای سغد بودند. اولی مرکز سیاسی و دومی مرکز دینی به شمار می‌رفت.

🔹 اگر آن محبوبه‌ی شیرازی دل ما را به دست بیاورد یعنی نسبت به ما لطف و مرحمت داشته و حال ما را رعایت کند به خال سیاهش سمرقند و بخارا را می بخشم.

⏪ ادامه دارد...

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۵۷
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ

جلسه سی و نهم

💥 به لطف پروردگار عالم شرح و تفسیر غزل دوم حافظ به پایان رسید. ان‌شاءالله از امروز شرح غزل سوم حافظ را آغاز می‌کنیم.

🔻 اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
🔺 به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

🔻 بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
🔺 کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را

🔻 فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب
🔺 چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

🔻 ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
🔺 به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

🔻 من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
🔺 که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

🔻اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
🔺 جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

🔻 نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
🔺 جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

🔻 حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
🔺 که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را

🔻 غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
🔺 که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۵۶
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ

 جلسه سی و هشتم

🔻 قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
🔺 قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

🍃 ای جانان از حافظ طمع و توقع قرار و صبر و خواب نداشته باش. قرار چیست و خواب کدام است و صبر کجاست؟ 

🔹 مراد این است که خواب و آرامش در مقام صبر است. در مقام عشق این‌ها مفهومی ندارد. یعنی عاشق از این‌ها برکنار است. [طمع مدار= آرزو مکن]

🔸 از سالکی که در مسیر عشق الهی ره پیموده است، انتظار آرام و قرار و سرو سامان داشتن، انتظار بیهوده‌ای است. از او چنین توقعی نداشته باشید. برای چنین سلوکی قرار و صبوری و خواب که اهل عافیت برای خود تعریف کرده‌اند، معنا ندارد زیرا در غیر آن صورت جان او دیگر در معرض تجلیات الهی قرار ندارد و این همان مرگ حقیقی یا مرگ امکان‌های اوست.

🔹 در این بیت بی‌تابی عاشق به اوج می‌رسد و دیگر از او انتظار صبر و قرار و خواب نباید داشت و مگر عاشقی جز این باید باشد.

💢 علامه طباطبایی رحمه الله علیه چه زیبا این بیت را معنا می‌کند:

⬅️ ای دوست! چنان‌چه مرا به خاک‌بوسی درگاهت بپذیری و به دیدارت نایل سازی، آسایش و قرار و صبوری در مقابل تجلیّاتت چه معنی می‌تواند داشته باشد؟ همان‌گونه که به بلبل نمی‌توان گفت چون گل را دیدی شکیبا و آرام باش، به عاشق هم نمی‌توان گفت در هنگام لقای معشوق صابر باش و او را نبین. 

💢 در جایی می‌گوید:

🔻 فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهر آشوب
🔺 چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را

🔻 ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
🔺 به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

🔻 من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
🔺 که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۵۴
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه سی و هفتم

🔻 بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
🔺خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

🍃 روزگار وصال رفت. ذکرش به خیر باد. آن حرکات موزون و آن شیوه‌های مقبول و مطبوع جانان کجا رفت و آن عتاب‌های محبوبانه آن زمان چطور شد.

✔️ بشد= رفت. سپری‌ شد، گذشت‌ (فاعل‌ آن‌ روزگار وصال‌ است‌).
   
✔️ یاد= ذکر و به خاطر آوردن.

⬅️ یاد خوشش‌ باد: جمله‌ معترضه‌ است‌ به‌ معنی یادش‌ به‌ خیر. سودی تذکر اکید داده که «یاد» بدون اضافه به «خوش» خوانده شود و در این صورت معنی این می‌شود که یاد بر روزگار وصال خوش باد، که معنی درستی ندارد. اما «یادِ خوشش باد» را ذکر خیرش برقرار باد معنی می‌کنیم.

✔️ کرشمه= حرکات موزونی که از چشم و ابرو صادر می‌شود، ناز و عشوه.

⬅️ کرشمه‌ی معشوق‌: اشارت‌های چشم‌ و ابروی‌ معشوق‌ به‌ قصد دل‌ربایی، دل‌ربایی‌های معشوق‌ با چشم‌ و ابرو.

✔️ عتاب= سرزنش. 

⬅️ عتاب‌ معشوق‌، کجا؟ کرشمه‌ها و عتاب‌هایی‌ که‌ معشوق‌ با چشم‌ و ابروی‌ خود می ‌کرد تا از ما دل‌ ببرد به‌ کجا رفت‌؟ دیگر از آن‌ خبری‌ نیست.

🔸 روزگار وصال، که آرزو دارم همیشه به خوبی از او یاد شود، گذشت. آن عوالم که گاهی ناز و کرشمه و گاهی برخورد و تندی میان ما و محبوب بود، کجا رفت.

🔹 به یاد خوش لحظه‌های وصال که عموماً هرکس با شروع لطفی که خدا بر او می‌کند، تجربه کرده است. سالک همواره در طلب آن وصال، روزگارِ خود را ادامه می‌دهد تا باز آن کرشمه‌ی معنوی راه بگشاید و آن عتاب قدسی تحذیر نماید.

☑️ خواجه می‌خواهد بگوید: روزگار وصال را که با تجلیات جمالی او سپری می‌کردم، از دست بشد و اکنون که به هجران مبتلا گشته‌ام خود را آماده برای کرشمه‌ها و عقاب‌های او (که جمال وجلال را به همراه دارد) حاضر نموده‌ام. آن دو کجایند تا مرا از ناراحتی برهانند؟

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۵۳
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه سی و ششم

🔻 مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
🔺 کجا همی‌ روی ای دل بدین شتاب کجا

⁉️ به سیب زنخدان نگاه مکن و مراقب باش که در این راه چاه وجود دارد؛ ای دل من با این شتاب کجا می‌روی؟!

 ✔️ سیب زنخدان= زقن را گویند، گودی در چانه که شعرا آن را به سیب و به، تشبیه کرده‌اند. چانه‌ی زیبا مثل سیب   

✔️ چاه زنخدان: گودی میان لب زیرین و چانه.

🔹 می‌گوید وقتی به سوی سیب زنخدان معشوق می‌روی توجه داشته باش در چاه زنخدان نیفتی و مقصود این که هنگامی که متوجه زیبایی معشوق هستی از آفات و گرفتاری‌های راه عشق غافل مباش و الا زندانی ابد می‌شوی چون زنجیرهای زلف جانان زندان و حبس خانه دل‌هاست. هرکس که گرفتار شد دیگر خلاصی ندارد؛ پس اگر می‌خواهی گرفتار نشوی و اسیر عشق جانان نگردی به آن چیزها التفات و توجه نداشته باش.

💢 علامه می‌فرماید: ای خواجه! از تجلیّات جمالی آمیخته با جلالی حضرت دوست، که چاه در راه است شتاب زده و گریزان مباش؛ زیرا که جمالش سالکین را جذب نموده و جلالش آنان را گرفتار‌ می‌نماید و از او گریزی نیست که: 

🌺 «لَّا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ»[1]
☘ هیچ پناهی از خدا جز به سوی او نیست. 

و نیز: 

🌺 «لَو عُلِمَ المُدبِرونَ عَنّی کَیفَ اشتِیاقِی بِهِم وَ انتِظارِی إلی تُوبَتِهِم لَماتُوا شُوقاً »[2] 

☘ اگر آنان که به من پشت کرده‌اند می‌دانستند که چگونه انتظارشان را می‌کشم بی‌گمان از شوق جان می‌سپردند.

☑️ ممکن است که خطاب خواجه به زاهد باشد که تماشا کن و ببین آیا با توجه به این خصوصیات (جلال و جمال) دوست، می‌توان گرفتار او نشد؟

📚 پاورقی 

⚡️[1]: توبه، 118.

⚡️[2]: جامع السعادات، ج 3، ص 103.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۵۱
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ

 جلسه سی و پنجم

🔻 چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
🔺 کجا رویم بفرما از این جناب کجا

✔️ کحل= سُرمه؛ پورد تقویت کننده بینایی بینش= دیدن و بصر در بیت به معنای چشم آمده است. 

✔️ آستان = درگاه. 

✔️ جناب: درگاه ، آستان.

🔹 چون خاک آستان شما سُرمه چشم ما است. بفرمایید که از این پیش‌گاهت کجا رویم. یعنی تا چشم باز کردیم این پیش‌گاه را دیدیم و تا روز مرگ هم ملازم همین درگاهیم و غیر از این‌جا به جای دیگر نمی‌رویم.

🔸 این بیت طنزآمیز است به مدعیان می‌گوید: ما چنان به شما معتقدیم که خاک درگاه شما را چون سرمه به چشم می‌کشیم و به هدایت شما نیاز داریم اما شما نمی‌توانید راه درستی پیش پای ما بگذارید. وقتی خاک آستان در خانه شما سرمه چشم ماست؛ بفرمایید از این آستاّن کجا برویم.

💢 علامه طباطبایی چقدر زیبا این بیت را شرح می‌دهد که:

🍃 معشوقا! خاکسار آستان شما شده، روشنی دیده‌ی ما که هر کمال و معنویتی را در پی دارد؛ با این همه از درگاه عبودیّت شما به کجا توان رفت؟ به گفته حافظ در جایی:

🔻 دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
🔺 در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن

🔻 از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
🔺 از دوستان جانی مشکل توان بریدن

شاید می‌خواهد بگوید: 

🌺 «إِلٰهِى فَاسْلُکْ بِنا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَیْکَ ، وَسَیِّرْنا فِى أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَیْکَ، قَرِّبْ عَلَیْنَا الْبَعِیدَ، وَسَهِّلْ عَلَیْنَا الْعَسِیرَ الشَّدِیدَ ، وَأَلْحِقْنا بِعِبادِکَ الَّذِینَ هُمْ بِالْبِدارِ إِلَیْکَ یُسارِعُونَ، وَبابَکَ عَلَى الدَّوامِ یَطْرُقُونَ، وَ إِیَّاکَ فِى اللَّیْلِ وَالنَّهارِ یَعْبُدُونَ»

☘ معبودا! پس ما را در راه‌های رسیدن وصالت ره‌سپار ساز و در نزدیک‌ترین راه‌ها که می‌توان بر تو وارد شد روان گردان؛ دور را نزدیک و دشوار، سخت را بر ما آسان نما و بر آن عده از بندگانت که به پیشی گرفتن به سویت شتاب نموده و پیوسته درت را می‌کوبند و شبان‌گاهان تنها تو را می‌پرستند بپیوند.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۵۰
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ

جلسه سی و چهارم

✅ #استاد_زین_العابدین_دست_داده

🔻 ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
🔺 چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

✔️ دریابد= فهمیدن، یابیدن و یافتن مطلقاَ به معنای پیدا کردن است ولی اگر به اول هریک از آن‌ها ، پیشوند «در» اضافه گردد. معنای فهمیدن می‌دهند.

✔️ چراغ= آتش پاره‌ای که در فتیله شمع می‌سوزد. و لفظ مرده اگر در مورد آتش به کار رود به معنای خاموش است.
 
🔹 از روی دوست، خاطر دشمنان چه دریابد یعنی دشمنان از روی دوست نور و صفا کسب نمی‌کنند. مصراع دوم را مثل قرار داده و می‌فرماید: آتش خاموش شمع کجا و شمع آفتاب کجا. یعنی همان‌طور که شمع خاموش از خورشید نور و ضیا کسب نمی‌کند. دل افسرده دشمنان هم از روی جانان کسب نور و ضیا نکند.

🔸 رقیبان‌ دشمن‌خو، با دل‌های تاریک و چون‌ چراغ‌ مرده‌ای که‌ دارند، قدر جمال‌ زیبای تو را که‌ هم‌چون‌ آفتاب‌ درخشان، است نمی‌شناسند. 

☑️ آن کسی‌ که در مسیر دین‌داری، دشمن عبادت عاشقانه است و راه دیگری را برای خود انتخاب کرده، هیچ بهره‌ای از جلوات روی دوست ندارد تا جانش در مسیر دین‌داری شعله‌ور گردد بلکه عبادات او همانند شعله‌ی چراغی است که هیچ نوری ندارد در حالی که نور عبادتِ عاشقانه که نظر به ساقی دارد، مانند آفتاب عالم‌تاب تمام وجود سالک را روشن می‌کند و همواره از ساقی تقاضا می‌کند «اَدِرْکأساً» کاسه‌ی میّ مست‌کننده را قطع مفرما.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۸
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
 جلسه سی و دوم

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

◀️ رند در اشعار حافظ

3⃣ قسمت سوم

🔹 وزن و اعتباری را که حافظ به «رندی» داد، به هیچ آیین و مسلک دیگری نداده است! به علاوه این‌که حافظ، برخلاف شاعران دیگر، رندی را آن‌گونه که بوده و بی‌ هیچ اصلاح و دست‌کاری دیگری، برگرفته است؛ اما آن را با فرهیختگی و فرهنگ ممتاز خویش در آمیخته و وزن و وقاری شکوه‌مند بخشیده است. 

🔸 حافظ در شعر خود نزدیک به صد بار از «رند» و «رندی» و «زندگی رندانه» سخن گفته و بارها به صراحت خود را «رند» خوانده است. شیوه‌ی بیان او در سخن گفتن از «رندی»، به انداز‌ه‌ای آمیخته با شور و شیفتگی است که کم‌تر پایبند یا پیروی، با چنان تعصب و حرارتی، خود را به آیین خویش منسوب می‌دارد! در شعر او هیچ نشانه یا قرینه‌ای مبنی بر ناخشنودی یا نکته‌گیری از کار «رندی» نمی‌توان یافت. در حالی که آیین‌های دیگر و از آن جمله تصوف و عرفان، در سخن او بارها آماج پرخاش و خشم رندانه‌ی او قرار می‌گیرد و در این کار حتی مردان راستین تصوف نیز، از گزند این پرخاش دور نمی‌مانند!

🔹 «حافظ» عنوان «رند» را به هنگام سرخوردگی و نفرت از تمام اسم و رسم‌های مرسوم عصر خود، به عنوان یک نام و نماد اید‌ه‌آل انتخاب نموده است. 

🔸 رندی، در سده‌های پیش از عصر «حافظ»، به آیین گروهی از مردم بی‌اعتنا به هرگونه رسم و سنت و نام و ننگ و حتی حق و ناحق و دیگر معیارهای مورد قبول محافظ مختلف اجتماعی، اطلاق می‌شده است.[1]

💢 به گفتۀ نویسنده، حافظ رند پارسا: «رندان راه و رسم قلندران را با شیوه‌ی پهلوانان، در هم آمیخته، از این دو، چیزی ساخته بودند به نام رندی. آزادمنشی و جوانمردی همراه با زور با زر، جرئت و جسارت توأم با امیال نفسانی و شهوی، لاقیدی نسبت به موازین شرع و عرف، تار و پود رندی را تشکیل می‌داد و این مجموعه‌ی رندی اگر در کسی جمع می‌آمد او رند نامیده می‌شد. این گروه نه پارسا بود نه پرهیزگار، نه محافظه‌کار و نه متظاهر، آشکارا به فسق و فجور می‌پرداختند و از هیچ گناه روی نمی‌گرداندند. بر روی هم مردمی گناه کار، هرزه‌گرد و هرزه‌پا، اما جسور و ظاهر و باطن یکی بودند و این صفت اخیر بین ایشان و «خواجه» که در قصد رسوا ساختن ریاکاران مدعی بود، رابطه‌ای محکم برقرار می‌ساخت.

🔹 به نزدیک «خواجه» این طایفه گناه‌کار معترف به گناه بر خیل مدعیان که به انکار گناه مصر بودند و چون به خلوت می‌شدند، آن کار دیگر می‌کردند به مراتب رجحان داشتند و او با مقایسه فعل این دو می‌توانست به موضوعات جالب ضد سالوس دست یابد و بی‌ریایی رندان را که خود مزیتی به شمار می‌رفت، چون خار در چشم ریاکاران فرو برده غزل‌های خود را بدان‌ها بیاراید. این جماعت جسور و بی‌باک ، فضول نیز بودند و در گشت و گذارهای خود سر به هر سوراخ می‌کردند و از هر کاری سر در می‌آورند. از اوضاع شهر اطلاع و از اعمال پنهانی شیخ و واعظ و از کارهای پوشیده و پنهان بزرگان خبر داشتند:

🔻 مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
🔺 ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست!

🔸 میکده‌ها در گرو کیسۀ تهی آنان بود و خرابات خانه دومشان و دیر مغان پناهگاه طبع شاهدبازشان، با مهرویان شهر سر و سّری داشتند و از کالای حسنشان باج می‌گرفتند و از بدکاران خراج می‌ستاندند. بنابراین غم بیش و کم و اندازه شکم نداشتند و تقدیر روزی‌رسان ایشان بود. نوجوانان و جوانان از شیرین کاشتن‌های این قوم که کم ترین‌شان شب‌روی و شب‌گردی و کمنداندازی و عیاری و عشق‌بازی بود، لذت می‌بردند و این سایه‌های روان را که همه در حرکت بودند، قهرمان می‌پنداشتند و آرزو می‌کردند که روزی مانند آن‌ها رند شوند و نظیر ایشان از در و دیوار مردم بالا بروند...».[2]

🔹 این رندان «به نام و ننگ اعتنایی نداشتند و در نیل به مقصود از هیچ چیز ملاحظه نمی‌کردند. کارشان لوطی‌بازی بود و شرارت. نه ملاحظه‌ی شرع، آن‌ها را محدود می‌کرد، نه پند و ملامت عامه، شاید گه‌گاه آثاری از جوانمردی و کارسازی نشان می‌دادند، اما غالباً از هیچ کاری روگردان نبودند. نه از غارت و شب‌گردی نه از تهدید و آدم‌کشی...»[3]

☑️ یعنی رند مفهوم جامع و شاملی بود که همه افراد بی‌اعتنا به آیین‌های اجتماعی و ارزش‌های انسانی و حتی مزدوران خودفروخته‌ای را که به قیمت یک شکم نان دست به مزدوری و کشتن انسان‌های پاک و آزاده می‌یازیدند نیز در بر می‌گرفت.

📚 پاورقی

[1]: حافظ و الهیات رندی، ص ۵۳.
[2]: حافظ رند پارسا، ص ۱۹.
[3]: از کوچه رندان، ص ۳.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈
💢 مجموعه مباحث ادبی اخلاقی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۶
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

 

💠 شرح حافظ
جلسه سی و دوم

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

◀️ رند در اشعار حافظ

3⃣ قسمت سوم

🔹 وزن و اعتباری را که حافظ به «رندی» داد، به هیچ آیین و مسلک دیگری نداده است! به علاوه این‌که حافظ، برخلاف شاعران دیگر، رندی را آن‌گونه که بوده و بی‌ هیچ اصلاح و دست‌کاری دیگری، برگرفته است؛ اما آن را با فرهیختگی و فرهنگ ممتاز خویش در آمیخته و وزن و وقاری شکوه‌مند بخشیده است. 

🔸 حافظ در شعر خود نزدیک به صد بار از «رند» و «رندی» و «زندگی رندانه» سخن گفته و بارها به صراحت خود را «رند» خوانده است. شیوه‌ی بیان او در سخن گفتن از «رندی»، به انداز‌ه‌ای آمیخته با شور و شیفتگی است که کم‌تر پایبند یا پیروی، با چنان تعصب و حرارتی، خود را به آیین خویش منسوب می‌دارد! در شعر او هیچ نشانه یا قرینه‌ای مبنی بر ناخشنودی یا نکته‌گیری از کار «رندی» نمی‌توان یافت. در حالی که آیین‌های دیگر و از آن جمله تصوف و عرفان، در سخن او بارها آماج پرخاش و خشم رندانه‌ی او قرار می‌گیرد و در این کار حتی مردان راستین تصوف نیز، از گزند این پرخاش دور نمی‌مانند!

🔹 «حافظ» عنوان «رند» را به هنگام سرخوردگی و نفرت از تمام اسم و رسم‌های مرسوم عصر خود، به عنوان یک نام و نماد اید‌ه‌آل انتخاب نموده است. 

🔸 رندی، در سده‌های پیش از عصر «حافظ»، به آیین گروهی از مردم بی‌اعتنا به هرگونه رسم و سنت و نام و ننگ و حتی حق و ناحق و دیگر معیارهای مورد قبول محافظ مختلف اجتماعی، اطلاق می‌شده است.[1]

💢 به گفتۀ نویسنده، حافظ رند پارسا: «رندان راه و رسم قلندران را با شیوه‌ی پهلوانان، در هم آمیخته، از این دو، چیزی ساخته بودند به نام رندی. آزادمنشی و جوانمردی همراه با زور با زر، جرئت و جسارت توأم با امیال نفسانی و شهوی، لاقیدی نسبت به موازین شرع و عرف، تار و پود رندی را تشکیل می‌داد و این مجموعه‌ی رندی اگر در کسی جمع می‌آمد او رند نامیده می‌شد. این گروه نه پارسا بود نه پرهیزگار، نه محافظه‌کار و نه متظاهر، آشکارا به فسق و فجور می‌پرداختند و از هیچ گناه روی نمی‌گرداندند. بر روی هم مردمی گناه کار، هرزه‌گرد و هرزه‌پا، اما جسور و ظاهر و باطن یکی بودند و این صفت اخیر بین ایشان و «خواجه» که در قصد رسوا ساختن ریاکاران مدعی بود، رابطه‌ای محکم برقرار می‌ساخت.

🔹 به نزدیک «خواجه» این طایفه گناه‌کار معترف به گناه بر خیل مدعیان که به انکار گناه مصر بودند و چون به خلوت می‌شدند، آن کار دیگر می‌کردند به مراتب رجحان داشتند و او با مقایسه فعل این دو می‌توانست به موضوعات جالب ضد سالوس دست یابد و بی‌ریایی رندان را که خود مزیتی به شمار می‌رفت، چون خار در چشم ریاکاران فرو برده غزل‌های خود را بدان‌ها بیاراید. این جماعت جسور و بی‌باک ، فضول نیز بودند و در گشت و گذارهای خود سر به هر سوراخ می‌کردند و از هر کاری سر در می‌آورند. از اوضاع شهر اطلاع و از اعمال پنهانی شیخ و واعظ و از کارهای پوشیده و پنهان بزرگان خبر داشتند:

🔻 مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
🔺 ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست!

🔸 میکده‌ها در گرو کیسۀ تهی آنان بود و خرابات خانه دومشان و دیر مغان پناهگاه طبع شاهدبازشان، با مهرویان شهر سر و سّری داشتند و از کالای حسنشان باج می‌گرفتند و از بدکاران خراج می‌ستاندند. بنابراین غم بیش و کم و اندازه شکم نداشتند و تقدیر روزی‌رسان ایشان بود. نوجوانان و جوانان از شیرین کاشتن‌های این قوم که کم ترین‌شان شب‌روی و شب‌گردی و کمنداندازی و عیاری و عشق‌بازی بود، لذت می‌بردند و این سایه‌های روان را که همه در حرکت بودند، قهرمان می‌پنداشتند و آرزو می‌کردند که روزی مانند آن‌ها رند شوند و نظیر ایشان از در و دیوار مردم بالا بروند...».[2]

🔹 این رندان «به نام و ننگ اعتنایی نداشتند و در نیل به مقصود از هیچ چیز ملاحظه نمی‌کردند. کارشان لوطی‌بازی بود و شرارت. نه ملاحظه‌ی شرع، آن‌ها را محدود می‌کرد، نه پند و ملامت عامه، شاید گه‌گاه آثاری از جوانمردی و کارسازی نشان می‌دادند، اما غالباً از هیچ کاری روگردان نبودند. نه از غارت و شب‌گردی نه از تهدید و آدم‌کشی...»[3]

☑️ یعنی رند مفهوم جامع و شاملی بود که همه افراد بی‌اعتنا به آیین‌های اجتماعی و ارزش‌های انسانی و حتی مزدوران خودفروخته‌ای را که به قیمت یک شکم نان دست به مزدوری و کشتن انسان‌های پاک و آزاده می‌یازیدند نیز در بر می‌گرفت.

📚 پاورقی

[1]: حافظ و الهیات رندی، ص ۵۳.
[2]: حافظ رند پارسا، ص ۱۹.
[3]: از کوچه رندان، ص ۳.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۴
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده

ت 

💠 شرح حافظ
جلسه سی و یکم

🔻 چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
🔺 سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

 ◀️ رندی در اشعار حافظ

2⃣ قسمت دوم

💢 دکتر تقی‌پور نامداریان در گمشده لب دریا پیرامون رندی حافظ می‌آورد:

🔹 رند، چهره‌ی محبوب دیگری است که آن هم تصویر «منِ» شعری حافظ است. رند نیز نقطه‌ی مقابل صوفی و شیخ و زاهد و مفتی و محتسب است و در کنار پیرمغان و حافظ. اگر پیر مغان اغلب چهره‌ی حکیمانه و متفکر حافظ را می‌نماید، رند بیش‌تر چهره‌ی عامی‌نما و پرخاش‌جویانه و گستاخانه و شیدا و شیفته‌گونه‌ی او را نشان می‌دهد به همین سبب رند شعر حافظ، رند بازاری که خود مظهر طمع‌کاری و ریا و تظاهر است، نیست، بلکه رند مدرسی و روشن فکر است.

🔸 به عبارت دیگر اگر «منِ» شاعرانه‌ی حافظ نماینده‌ی انسان طبیعیِ مقیم در عالم برزخی و مقام عدل انسانی است، پیر مغان چهره‌ی معمولاً معقول و روحانی و رند چهره‌ی محسوس و نفسانی اوست. این هر سه بر خلاف گروه مقابل مهم‌ترین صفتشان آن است که نه ادعای تدین و تقدس و بی‌اعتنایی به دنیا و تعلقات دنیوی دارند و نه از طریق لباس خاص یا انتساب به دسته و گروهی تظاهر به صلح و پاکی و وارستگی می‌کنند. اینان بی آن که مثل ملامتیه برای بد نام کردن خود پیش خلق در کارهای گناه‌آلود و خلاف عادت افراط کنند، آن‌چه گروه نخست به ظاهر منع می‌کنند تا پیش خلق نیک بنمایند، انجام می‌دهند و موجه می‌شمارند. این شیوه‌ی رفتار ـ‌که البته در عالم شعر حافظ وجود دارد و نه در عالم واقع‌ـ بر خلاف شیوه‌ی ملامتیه چندان افراط‌آمیز نیست که خود به قول صاحب کشف المحجوب از جهت دیگر انگیزه‌ی جلب توجه خلق شود، بلکه صرفا به اقتضای طبیعت انسانی در حد اعتدال است.

🔹 صفای باطن آنان نیز ناشی از همین امر است. رند نیز مثل پیرمغان و مثل «منِ» شاعرانه‌ی حافظ، عاشق، نظرباز، شراب خوار و خراباتی است، اما در ضمن لاابالی‌تر و بی‌احتیاط‌‌تر، به طوری که نه نسبتی با صلاح و تقوی دارد، نه اعتنایی به مصلحت‌بینی و سود و زیان. به همین سبب بدنام و نامه سیاه و بی‌سامان و بلاکش است. با این همه دارای صفات شایسته‌ی باطنی است: پاک‌باز، بی‌نیاز، بی‌حرص و دور از ریا و تظاهر. بارزترین صفت رند و پیر مغان و «منِ» حافظ دوری از ریاست. می خوارگی یا دم زدن از آن، سلاح ستیز آنان با ریاکاران است و برکنار داشتن خود از ریا و نیل به صفای دل. 

💢 دکتر محمود درگاهی نیز در حافظ و الهیات رندی پیرامون این امر بر این باور است که:

🔹 واژه‌نامه‌ها و نوشته‌های گونه‌گونی که درباره‌ی «رند» و «رندی» سخن گفته‌اند، یک زبان و بی‌استثناء، «لاابالی وارگی»، «بی‌بند و باری»، «حیله‌گری»، «خودپایی»، «فرصت‌طلبی» و... را از ارکان اساسی یک زندگی رندانه می‌دانند. این معانی از چند سده پیش از حافظ، تا سده‌ها بعد از او همواره، واژه‌ی «رند» و «رندی» را همراهی کرده است، اما پس از راه یافتن این واژه در زندگی و زبان برخی از مردان تصوف، بُعد معنایی دیگری نیز ـ‌که عبارت از «سلامت باطن» و «پرهیز از خودنمایی» است‌ـ با مفهوم اصلی آن همراه و موازی شده است.

🔸 از این رو، پاره‌ای از نوشته‌های فارسی، رندی را آیینی بی‌همال و اید‌ه‌آل دیده‌اند و در تبلیغ و ترویج آن کوشیده‌اند و پاره‌ای دیگر، آن را باطل و بیراهه خوانده‌اند! البته پاره سومی هم بوده‌اند که در این کار راهی میانه برگزیده‌اند. 

☑️ با این همه، آن‌چه که در همه‌ی این ادوار تاریخی و در تعبیرات و گزارش‌های گونه‌گون از رندی و به ویژه در محاورات توده‌های مردم، مشترک و بی‌تغییر مانده است، همان بی‌قیدی و بی‌بند و باری و بی‌اعتنایی به هنجارهای درست و نادرست اجتماعی، فرهنگی، دینی و حتی عرفی است که جوهر اصلی زندگی رندانه شمرده می‌شود.

         ┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۴۳
حجت الاسلام والمسلمین استاد زین العابدین دست داده