💠 شرح حافظ
جلسه بیست و یکم
🔻 همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
🔺 نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
🔹 خودکامی یعنی به فکر خود بودن؛ پس کسی که به فکر آسایش و راحتی خود باشد، نمیتواند عاشق شود و اگر ادعای عاشقی کند رسوا میشود مثل کسی که اسرار او بر سر زبانها بیفتد و از راز او محفلها سازند.
✔️خودکام: کسی که همه کارها را به مقتضای میل و مطابق دلخواه خود انجام دهد.
✔️ بدنام: رسوا
🔸 چون تمام افعال و اعمالم به مقتضای میل و مراد و خواهش دل خودم بوده. یعنی متوجه حصول مراد و دلخواه خودم بودم و مقید حصول مراد جانان نبودم و پیوسته حصول مراد جانان را بر مراد و میل خودم مقدم نمیدیدم. این است که بالاخره کارم به رسوایی و بدنامی منجر شد.
🔹 مقتضای عشق و محبت به دست آوردن خاطر جانان است و برای نیل به این مقصود باید مال و جان را ترک گفته و خدماتی که شایسته مقام جانان باشد با کمال رعایت ادب به جا آورد. حتی به موقع باید از اقارب و متعلقات هم چشم پوشید.
💥 خلاصه برای تقرب به درگاه دولت و سدّۀ سعادت جانان باید التزام آستان جانان را همیشه رعایت کرد. پس مصراع دوم را ضربالمثل برای مضمون مصراع اول آورده و میگوید: کی مخفی می ماند سِرّی که آن را در مجمع و محافل گویند یعنی البته نمیماند. هلالی در این باره گوید:
🔻 بعد از این راز هلالی نتوان ساخت نهان
🔺 که به هر خلوت ازو انجمنی ساختهاند
💢 عارفِ شیرازی میفرماید که: همه کارهای من که به تأویلاتِ نفسِ نادان، مرتکبِ آن شدم، به غیر از بدنامی و ندامت و پشیمانی فایده نبخشید و آخرالامر، هنگام وضوحِ قبایحِ مخفی، منجر به بدنامی و رسوایی و ناکامی شد. راز و باطنِ قبیح کارها برملا افتاد و شهرت و بدنامی و رسوایی و ناکامی به درجه کمال رسید و نقلِ هر مجلس و افسانه هر محفل گردید و هر کسی زبانِ ملامت بر ما دراز ساخت.
🔸 وقتی سالک به دنبال کارهای خود میرود و بخواهد درد فراق خود را درمان کند و کامِ جانِ شعلهور خود را جواب دهد، کارش به بدنامی میکشد و عقل اهل دنیا و ظاهربینان او را تحمل نمیکنند و لذا سالک با یک نوع بدنامی در این مسیر روبهرو میشود و این چیزی نیست که کسی بخواهد در این مسیر باشد و از آن فرار کند بلکه از آن محفلها سازند و بدنامی سالک را نُقل محفل خود میکنند و باید تحمل کرد زیرا این نوع بدنامی بالاتر از خوشنامیِ بین اهل دنیا است -حتی اگر بگویند مگر علی نماز هم میخواند؟- با این همه آن شخصیت آسمانی عالمگیر شد و راز شخصیت او نقل مجالس و محافل اهل معنا گشت.
⬅️ البته برخی که این بیت را به اوضاع زمان حافظ تطبیق میدهند هم گفتهاند که حافظ در این بیت دلیل چنین گرفتاری را بیان مینماید و میفرماید:
👌 دلیل این گرفتاریها خودسریها و خودکامیهای ما مردم شیراز بود.
❇️ در تاریخ آمده است که بارها بین شاه محمود و شاه شجاع جنگ و خونریزی اتفاق افتاده بود و همیشه هم شاه شجاع پیروز شده و برادر را بخشیده بود ولی این بار هنگام حمله شاه محمود به شیراز اولا از حاکم آذربایجان اویس ایلخانی کمک گرفته بود و در ثانی توانسته بود تعدادی از بزرگان شیراز را با خود همراه سازد؛ حتی از فرماندهان سپاه شاه شجاع تا آنجایی که وقتی شاه شجاع به دفاع از شیراز بیرون رفت سپاهیانش اکثرا به اردوی شاه محمود پناهنده شدند.
☑️ و این است که حافظ میفرماید اگر اکنون دچار این فلاکت شدهایم دلیلش خودکامگیهای خود ما بوده است و این موضوع امروز کاملا آشکار شده است و این دسیسهای را که شاه محمود در مورد تو انجام داده است کودک و بزرگ میدانند و رازی نیست که پنهان مانده باشد و در همه جا صحبت آن است.
┈┈••✾🍃🌸🍃✾••┈┈